اسامی بچه ها را از روی لیست ثبت نام می خوانم و هر کسی که حضور دارد را در لیست خودم می نویسم.. پسرک برمیگردد و روی صندلی می نشیند. بدون اشک و ساکت
از ده نفر بچه های حاضر در کلاس، 7 نفرشان اعلام حضور کرده اند. من مانده ام و بچه هایی که هیچ واکنشی در مقابل اسامی نشان نمی دهند. از پسرک که حالا ساکت نشسته می پرسم اسمت چیست؟ می گوید "شهاب" .. چنین اسمی در لیست نیست. به سحر می گویم از مادرش که بیرون ایستاده، بپرسد اسم پسر چیست؟
سحر برمیگرد و می گوید "مهدی ق" .. اسمش را در لیستم می نویسم
پسر دیگری شروع می کند به گریه کردن و مادرش را میخواهد. می پرسم اسمت چیست؟ می گوید "آریا" .. اسمش در لیست نیست. مادرش هم نیست. دلش نقاشی نمیخواهد. آقای الف براش کتاب می خواند و پسرک در سکوت و بدون اینکه اشک بریزد و بهانهی مادر را بگیرد، گوش می دهد.
مادرش می گوید به اسم "آریا" شناسنامه ندادن بهمون، به اسم "دانیال" براش شناسنامه گرفتیم.