Saturday, October 22, 2011

جمعه با تئاتر

قصه شروع می‌شود.. کات!‏
آقای نویسنده داستان را برای همسرش روایت می‌کند. زن اعتراض می‌کند، نظر می‌دهد، قصه را عوض می‌کند..‏
تا داستان ادامه پیدا می‌کند و دل می‌دهی به آدم‌های بازی و اتفاقی که جلوی چشمت رخ می‌دهد.. کات!‏
صدای آقای نویسنده و همسرش از پشت سر می‌آید..‏
آدم‌های روی صحنه دوباره جان می‌گیرند.. نور می‌رود و کات‏!‏
باز صدای نویسنده و همسرش که قصه را با صدایشان ادامه می‌دهند در سالن تاریک..‏
قصه‌ی زمستان 66 بیشتر از این‌که با تصویر در ذهن مخاطب ماندگار شود، صدای نویسنده‌ای را در ذهن باقی می‌گذارد که در روایت قصه‌اش هم تردید دارد. اما و اگرها و شایدهایی که انگار خود محمد یعقوبی هم اطمینانی بر قطعیت آن ندارد و  تأثیرگذاری نمایش را به حد یک کتاب صوتی می‌رساند.‏

متأسفانه آخرین شب اجرا بود و فرصتی برای دعوت کردن وجود ندارد. گاهی وقت‌ها بهتر ست به دیدن کارهای بی‌ادعایی رفت که وسط اسم‌ها و هیاهوی نام‌ها گم می‌شوند.‏
استفاده‌ی درست و عالی از یک لته برای دکور، بازی‌ها و متن و کارگردانی خوب در سالن بسیار کوچک کارگاه نمایش!‏

0 comments: