یک روزهایی انگار زشتترین آدم روی زمینی! سعی میکنی لباس مناسب و رنگ مناسب را انتخاب کنی تا کمتر به چشم بیاید اما رژ روی لبهایت میماسد، خط چشم کمکی به حالت چشمها نمیکند.. شال سبز یا سفید یا بنفش و صورتی و قهوهای و آبی هیچکدام فرقی ندارد.. شال مشکی را از توی کمد میکشی بیرون با مانتوی خاکستری تا محو شوی بین جمعیت..
روی صندلی تاکسی آرام میگیری و تا به مقصد برسی راهی برای فراراز آینهی ماشین نداری.. چشمها را میدزدی اما باز نگاهت بهشان میافتد که تا به تاست! سعی میکنی هردو را باز کنی انقدر که هماندازه شود اما فایدهای ندارد.. یکی گردتر و یکی جمع و کشیدهتر ست..
چرا تا الان نفهمیده بودی؟ سمت راست صورتت انگار بزرگتر و یا پهنتر از سمت دیگر ست..لبهایت آویزان ست.. نصفش را جمع میکنی توی دهانت.. خط ِ کج ِ غمگینی روی صورتت جا خوش میکند..
سر برمیگردانی به سمت مسافرها، به خیابان روبرو، به ساختمانهای کج و معوج.. اما باز میرسی به خودت.. به چینهایی که تازه کشف میکنی.. به سیاهی و گودی زیر چشمها.. انگار یک روزه پیر شدهای و زشتتر..
روی صندلی تاکسی آرام میگیری و تا به مقصد برسی راهی برای فراراز آینهی ماشین نداری.. چشمها را میدزدی اما باز نگاهت بهشان میافتد که تا به تاست! سعی میکنی هردو را باز کنی انقدر که هماندازه شود اما فایدهای ندارد.. یکی گردتر و یکی جمع و کشیدهتر ست..
چرا تا الان نفهمیده بودی؟ سمت راست صورتت انگار بزرگتر و یا پهنتر از سمت دیگر ست..لبهایت آویزان ست.. نصفش را جمع میکنی توی دهانت.. خط ِ کج ِ غمگینی روی صورتت جا خوش میکند..
سر برمیگردانی به سمت مسافرها، به خیابان روبرو، به ساختمانهای کج و معوج.. اما باز میرسی به خودت.. به چینهایی که تازه کشف میکنی.. به سیاهی و گودی زیر چشمها.. انگار یک روزه پیر شدهای و زشتتر..
2 comments:
وااای می فهممت !!!
صدف
چیزی ندارم بگم ولی خط به خمشو چن بارخوندم...
سال نو مبارک عزیز دلم. می بوسمت