آدمی هستم که یک ساعت مانده به آمدن مهمانها بلاخره تصمیم گرفتم اتاقم را مرتب کنم!
آن هم نه همینجوری چپاندن لباسها داخل کمد و جمع کردن از زیر دست و پا.. لباسهای زمستانی و گرم را جدا کردم. لباسهایی که دیگر نمیپوشیدم، لباسهایی که میشد دستمال و دستگیرهای چیزی شوند و ..
در یک لحظه اتاقم به شلوغترین وضع رسید با بیرون ریختن همهی لباسها.. بعد هم عملیات دستهبندی و جمع آوری!
آن هم نه همینجوری چپاندن لباسها داخل کمد و جمع کردن از زیر دست و پا.. لباسهای زمستانی و گرم را جدا کردم. لباسهایی که دیگر نمیپوشیدم، لباسهایی که میشد دستمال و دستگیرهای چیزی شوند و ..
در یک لحظه اتاقم به شلوغترین وضع رسید با بیرون ریختن همهی لباسها.. بعد هم عملیات دستهبندی و جمع آوری!
0 comments: