باز دیر آمده.. 50دقیقه از کلاس گذشته. میگویم: مگه من دفعهی قبل نگفتم دیر نیا؟
سرش را انداخته پایین.. نیم ساعتی با بچهها در مورد موضوع نقاشی حرف زدهایم.. نظراتمان را به اشتراک گذاشته ایم. آن وقت حالا که نیم ساعتی به پایان کلاس مانده، من چه توضیحی میتوانم داشته باشم؟ یک خط بگویم موضوع نقاشی این ست و تمام؟
بار اولش هم نبود.. جلسهی قبل و جسات قبل هم تأخیر داشت و هر بار دیرتر از قبل میآمد.
خانم مدیر میگوید مجبور نیستی دوباره براش اینهمه توضیح بدی. من به مادرش تذکر میدم. اینجوری که نمیشه و میرود سمت تلفن که زنگ بزند.
دخترک میآید چند قدمی جلوتر و میگوید: بابام مریض شده بود، برده بودیمش بیمارستان و تا الان اونجا بودم. برای همین دیر شد..
مقوا را میگذارم جلویش و مختصر توضیح میدهم موضوع این جلسهمان را..
میروم سمت خانم مدیر و حرفهای دختر را بازگو میکنم. خانم مدیر میگوید: مادرش الان گفت مادربزرگ دختره از مکه اومده و اینها هم اونجا بودن، دیر حرکت کرده از اونجا و برای همین دیر رسیده
غصهام میگیرد چرا دخترک 8-9 ساله چنین داستانی را سرهم کرده.. وقتی صدایم میزند نقاشیاش را ببینم. آرام کنار گوشش میگویم درسته نباید دیر بیای ولی دروغ گفتن خیلی بدتره.. من به بچههای دروغگو نقاشی یاد نمیدم. دیگه تکرار نشه..
جلسهی بعد، قبل از آمدن من در کلاس حاضر بود.
سرش را انداخته پایین.. نیم ساعتی با بچهها در مورد موضوع نقاشی حرف زدهایم.. نظراتمان را به اشتراک گذاشته ایم. آن وقت حالا که نیم ساعتی به پایان کلاس مانده، من چه توضیحی میتوانم داشته باشم؟ یک خط بگویم موضوع نقاشی این ست و تمام؟
بار اولش هم نبود.. جلسهی قبل و جسات قبل هم تأخیر داشت و هر بار دیرتر از قبل میآمد.
خانم مدیر میگوید مجبور نیستی دوباره براش اینهمه توضیح بدی. من به مادرش تذکر میدم. اینجوری که نمیشه و میرود سمت تلفن که زنگ بزند.
دخترک میآید چند قدمی جلوتر و میگوید: بابام مریض شده بود، برده بودیمش بیمارستان و تا الان اونجا بودم. برای همین دیر شد..
مقوا را میگذارم جلویش و مختصر توضیح میدهم موضوع این جلسهمان را..
میروم سمت خانم مدیر و حرفهای دختر را بازگو میکنم. خانم مدیر میگوید: مادرش الان گفت مادربزرگ دختره از مکه اومده و اینها هم اونجا بودن، دیر حرکت کرده از اونجا و برای همین دیر رسیده
غصهام میگیرد چرا دخترک 8-9 ساله چنین داستانی را سرهم کرده.. وقتی صدایم میزند نقاشیاش را ببینم. آرام کنار گوشش میگویم درسته نباید دیر بیای ولی دروغ گفتن خیلی بدتره.. من به بچههای دروغگو نقاشی یاد نمیدم. دیگه تکرار نشه..
جلسهی بعد، قبل از آمدن من در کلاس حاضر بود.
2 comments:
ما دروغ رو کجا یاد می گیریم
ما دروغ رو کجا یاد می گیریم