Thursday, January 15, 2009

..

خاطرات در خواب هم گاهی دست از سرت برنمی دارند.. دیگر نه خبری از داستان های تخیلی و پیچیده ست و نه کمدی هایی که بعد بتوان به آن خندید! صحنه های واقعیت ست که انگار روحت را می کاود و دلتنگت می کند..
آنهم درست حالا که عادت کرده ای خیلی چیزها را نبینی و بی تفاوتی پیشه کنی. که در خواب دلت تنگ شود برای "دنیا" گفتنش حتی..

مسخره و مزخرف ست دلتنگ شدن برای آدمی که دوست داشتنش را هم نباید باور می کردی! و شخم زدن گذشته فقط خودآزاری می تواند باشد و بس! سعی می کنم تمام دروغهایی که روزی باور کرده بودم را فراموش کنم تا حتی ذره ای خاطرم را آزرده نکند..

0 comments: