من دلم رنگ جدید می خواهد و کوتاهی موها و یک تنوع درست حسابی و کلی جینگیلی های هیجان انگیز رنگی رنگی.. یکی بیاید دست مرا بگیرد و از خانه ببرد بیرون.
ساعت از 5 گذشته و اصلن تکان خوردن سخت ست انگار. یک ور ذهنم و وجودم یکجا نشینی می خواهد و در خانه ماندن و اصلن از این چهاردیواری اتاق تکان نخوردن و حبس کردن فضایش تا ابد.. به واسطه ی تمام روزهایی که نبوده ام و نیستم و نخواهم بود.. که من دلم تنگ میشود برای این چهاردیواری حتی. برای این لیوانهایی که دورم جمع می کنم. برای این اتاق شلوغم که همیشه پر از کتاب و لباس ست و در جمع و جور ترین حالت باز شلوغ ست و انگار شلوغ بودنش در تار و پودش خانه کرده و جدا شدنی نیست..
من دلم خانه می خواهد..
3 comments:
جالبه که آدم حس هایی که ریخته توی وجودش رو، توی یه پست، کلمه به کلمه بخونه. دلم همه ی چیزاهایی که نوشتی رو میخواد. دلم برای اتاق شلوغم تنگ شده، برای اتاقم، برای خونمون. خسته شدم از این دوری از خونه و حضور توی دانشگاه
کاش برای منم امیدی ایجاد میشد که اون تغییراتی رو که دلم میخواد رو با دلی شاد پیدا کنم...برام دعا کن دوستم
خانه -- خ ا ن ه