پنج دقیقه مانده به 12 کلاس طراحی را با عجله ترک کردم به سمت ساختمان شمارهی 3، طبقهی دوم. کسی جلوی در کلاس نبود. دفترم را از کیفم درآوردم تا از شمارهی کلاس مطمئن شوم. درست جلوی 604 ایستاده بودم. آرام در کلاس را باز کردم..
من بودم و صندلیهای خالی! رفتم دفتر گروه معارف. گفتند کلاس وصایا کلن به اتمام رسیده.
من بودم و صندلیهای خالی! رفتم دفتر گروه معارف. گفتند کلاس وصایا کلن به اتمام رسیده.
1 comments:
یکی از قشنگ ترین لحظات زندگی من عقب افتادن امتحانات به دلیل بارش برف بود!