Saturday, February 28, 2009

ته تغاری خانمان امروز 17 سالش تمام می شود. دخترکی که جلویمان بزرگ شده، قد کشیده و حالا سایز لباسش هم با من یکی ست..

چند تا از دوستانش را برای امروز دعوت کرده.. امروز بدو بدو از مدرسه آمد و در خلال از این اتاق به آن اتاق رفتن و دور خود چرخیدن.. یکی یکی اسم دوستانش را نام می برد که فلانی نمیاد به این دلیل و آن یکی به این یکی دلیل.. آخرش هم شمرد و گفت 8 نفر حتمن میان! و داد مامان از توی آشپزخانه بلند شد..
مامان- من برای 30 نفر میوه خریدم و غذا حاضر کردم، فقط 8 نفر میان؟
خواهره : تو گفتی زیاد دعوت نکن! من هی از لیستم کم کردم..
مامان- تو که 18 نفر دعوت کردی. حالا می گی 10 نفر هم نمیان
خواهره: منکه برات توضیح دادم براشون چه مشکلی پیش اومده وگرنه من فکر می کردم حداقل 12 تاشون حتمن میان..
من: خب کل کلاس را دعوت می کردی حداقل 15 نفر بیان :دی
مامان: آره !! اینهمه میوه و غذا را چه کنم؟
خواهره: کی اینهمه میوه می خوره اصلن؟ تکلیف منو مشخص کن.. من نفهمیدم آخرش تو می گی مهمون کم دعوت کن یا زیاد؟

من و دینا هم در حال خندیدن و ریسه رفتن از مکالمه ی خواهره و مامان خانوم :دی
باباهه هم مشغول بادکنک باد کردن! اولیش هم همین الان منفجر شد :دی

0 comments: