Wednesday, February 25, 2009

بروم در توییتر لحظه نگاری کنم و بنویسم "حالش بد ست" بنویسم " زانو اش از صبح درد می کند و پای چپش را فلج کرده" بنویسم " یکباره یک حسی آمده زیر پوستش که انگار اشک بجای چشمانش کل بدنش را فرا گرفته و لحظه به لحظه بیشتر گر می گیرد"
حتی اگر به من نگویی هم می دانم در دلت خواهی گفت برو خودت را برای این دوستان مجازی ات لوس کن که همیشه قربان صدقه ات می روند و نازت را می کشند.. اسمها را با طعنه ردیف کن و ...

من قلبم دارد ترک می خورد. حالم خوب نیست و هیچ جایی ندارم جز اینجا که حرف بزنم. می فهمی؟ هیچ جایی ندارم.