Wednesday, March 9, 2011

شاید هنوز عادت نکردم به وضع جدید.. فکر می‌کردم وقتی اسباب و وسایلش را ببره دیگه همه چیز تمام می‌شه. چند روزه سعی می‌کنم به خونه نیمه خالی‌ام سر و سامان بدم. تابلوهام را از اتاقم بیرون آوردم و گذاشتم روی میخ‌های خالی دیوار هال!
شاید هم بهانه خوبی برای خونه تکونی باشه الان. دیشب بیشتر از 3 ساعت مرتب کردن اتاق و کتاب‌هام طول کشید.. فردا نوبت آشپزخونه ست..
بیشتر ِ وقتم صرف خرید و تمیز کردن شد این چند روز.. باز ته دلم به  وضع راضی کننده نرسیده..
هم‌خونه‌ام رفت. وقتی داشتم به خرید هدیه‌ی فارغ‌التحصیلیش فکر می‌کردم عجیب‌ترین رفتارها را از خودش نشون داد و آخر به جایی رسیدیم که از کنار هم بی هیچ نشان از آشنایی گذشتیم..

در مورد نوشته‌ی پایینی شاید بهتر باشه یه توضیحی بنویسم برات، عسل! ولی الان نمی‌تونم.. فقط اینکه درست فهمیدی که منظورم " بیشتر نشون دادن طیف متفاوت و وسیع افرادی که به هر شکل سوء مصرف دارن و تعداد رو به افزایششون هست " و هم اینکه "واقعیت" چقدر با تصورات و ذهنیات من متفاوت بوده و ...

0 comments: