قصه شروع میشود.. کات!
آقای نویسنده داستان را برای همسرش روایت میکند. زن اعتراض میکند، نظر میدهد، قصه را عوض میکند..
تا داستان ادامه پیدا میکند و دل میدهی به آدمهای بازی و اتفاقی که جلوی چشمت رخ میدهد.. کات!
صدای آقای نویسنده و همسرش از پشت سر میآید..
آدمهای روی صحنه دوباره جان میگیرند.. نور میرود و کات!
باز صدای نویسنده و همسرش که قصه را با صدایشان ادامه میدهند در سالن تاریک..
قصهی زمستان 66 بیشتر از اینکه با تصویر در ذهن مخاطب ماندگار شود، صدای نویسندهای را در ذهن باقی میگذارد که در روایت قصهاش هم تردید دارد. اما و اگرها و شایدهایی که انگار خود محمد یعقوبی هم اطمینانی بر قطعیت آن ندارد و تأثیرگذاری نمایش را به حد یک کتاب صوتی میرساند.
متأسفانه آخرین شب اجرا بود و فرصتی برای دعوت کردن وجود ندارد. گاهی وقتها بهتر ست به دیدن کارهای بیادعایی رفت که وسط اسمها و هیاهوی نامها گم میشوند.
استفادهی درست و عالی از یک لته برای دکور، بازیها و متن و کارگردانی خوب در سالن بسیار کوچک کارگاه نمایش!
0 comments: