Wednesday, August 29, 2007

مادر شجاع

1. بزنم به تخته مادرمان شجاع شده و ریلکس.. بهش گفتم یکشنبه صبح دفاعیه ست، جمعه می رم آمل. گفت خب می ری بیرون بلیط بخر.. گفتم من یکشنبه ظهر باید برگردم که به کلاس بعدازظهر برسم، آخرین جلسه ست.. مثل هفته ی قبل کلی بدبختی باید بکشیم تا یه ماشین پیدا بشه و بتونیم برگردیم.
بنابراین ماشین را می برم! مادر هم کمی بهانه آورد ولی راضی شد راحت تر از آنچه تصور می کردم.
شما هم بزنید به تخته، چشمش نکنید که مامانم پشیمون بشه یهو.. 3 ساله این جاده را می رم و میام مامان جانمان فقط یه بار تونست خودش را راضی کنه همراهمان نیاید!

2. این بنزین هم شده معضل! تاکسی پیدا نمی شه! هفته ی قبل که من و دینا مجبور شدیم برای کارای دانشگاه بریم آمل.. برای اولین بار فقط یک ماشین تو محمودآباد بود به مقصد چالوس، برعکس همیشه که ماشین به میزان کافی بود.. از چالوس هم که دیگه بدتر.. هیچ ماشینی حرکت نمی کرد. می گفتن بنزین نداریم! یک ساعت معطل شدیم تا یه ماشین گازسوز آمد و سوار شدیم..

3. نقل ست که در روزهای گذشته استادان گرامی حال اساسی به دانشجویان گرامی دادن و استاد مهمان آنچنان دانشجوی گرامی را کوبانید که استاد راهنما (مدیرگروه) جمعش کرد و شروع کرده به دفاع!
وقتی هم که استاد مهمان جلسه ی قبل استاد راهنما بوده، استاد راهنمای قبلی (مدیرگروه) انتقام گرفته و حال دانشجوی اونو گرفته و باز جلسه ی پرس و پاسخ اساتید گشته..
از آنجایی که استاد راهنمای ما فقط دو روز شنبه و یکشنبه تشریف می آورن و کسی هنوز خبر نداره چه اتفاقی خواهد افتاد و نه مدیرگروه اهل خوب نمره دادن است و نه استاد راهنما.. و مدیرگروه هم مسلمن سین جیم اساسی خواهد نمود و از استاد راهنمای گرامی ما هم بعید که دفاعی ازمون کنه..
خدا آخر و عاقبتمان را بهبود بخشد و فارغ التحصیلمان گرداند!

4. من از هفته ی بعدتر (حدودای 14 شهریور) تعطیلاتم شروع می شه! هنوز برنامه ای ندارم..

3 comments:

Anonymous said...

1 . به خاطر اینه که بزلگ شدین
.
2. تاکسی هیچ جا گیر نمیاد
.
4 . ایشالله تعطیلات خوبی داشته باشی !

Anonymous said...

غم مخور
من میام با استادات رله می کنم همه چیز رو
:D

Anonymous said...

عجب پس تو از 4-5 ماه پیش اینجا هم مینویسی.
راستی آب و هوا چه طوره؟