دلم میخواست میتونستم بیشتر بنویسم و بلندتر حرف میزدم شاید کمی از
مشکلات بریزه بیرون و سبکتر شه
اما جیمیل به حالت بیسیک باز میشه و وقتی ایمیل میفرستم یک شکل بدفرم
و بدقیافهای پیدا میکنه با خطوط شکسته
کیبوردم هم خوب نیست و تایپ کردن باهاش سخته
بلاگر فیلتره و وبلاگ هم همینطور.. تنها راه اینه برای وبلاگ ایمیل بفرستم.
این روزها سختترین کار برام بیرون رفتن از خونه ست. بیشتر میخوابم و
بیشتر میافتم به جون خونه..
امروز تمام بعدازظهر تا شب صرف زدودن یخ از یخچال شد و تمیز کردنش..
همچنین سابیدن توالت و دستشویی و کاشیهای حمام و در آخر دوش گرفتن
کمی کتاب خوندن و به خواب رفتن.. وقتی اساماس دادی من خواب بودم و حالا
که بیدار شدم خیلی دیره برای جواب دادن.. و میترسم فردا یادم بره
اساماس بفرستم! همونطور که مامان یه هفته ست گفته یه بسته رسیده به
خونه و گذاشته تو اتاقم! و من یادم میره زنگ بزنم به دوستم و بگم مرسی
از هدیهات و هنوز نرفتم خونهی پدری تا بتونم بسته را باز کنم و
ببینمش..
اردیبهشت هم داره تمام میشه..
استاد راهنما فط تا آخر تیرماه هست و بعد میره فرنگ! یعنی عقب انداختن
پایاننامه را غیرممکن کرده..
من؟ فعلن نشستم وسط خونهی خالی
Thursday, May 19, 2011
Posted by Donya at 5/19/2011
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
0 comments: