هفتهی گذشته با دونفر مختلف برای کار حرف زدم.
«قرار اول»
مرد جوانی بود و از موضع بالا با من و کل سینما برخورد کرد و گفت نسل جدید در سینما باید به سینمای جهانی نزدیکتر باشد و ال است و بل و چرا دست خالی رفتم و نمونهکارهایم کو؟ گفتم شما نگفتید و فکرکردم دیدهاید. و بابت این اشتباه سرزنش شدم. اسم کارگردان را تا حال نشنیده بودم. عوضش گروه پر از اسم آشنا بود.
اولین سؤال این بود که چه کارهام؟ در این مدت در چهار شغل مختلف رزومه داشتم و به قول این آقا این در سینمای ایران متعارف و در جهان نامتعارف ست و آدمها تخصصیتر هستند ولی بعد در خلال حرفها فهمیدم خودشان خیلی بیشتر از من شاخههای مختلف را تجربه کرده حتا خارج از سینما.
بعد از دوساعت صحبت آمدم بیرون و قرار شد من نمونه کارم را ایمیل بفرستم، ایشان فیلمنامه بفرستد و دو روز بعد همدیگر را ببینیم.
اولین سؤال این بود که چه کارهام؟ در این مدت در چهار شغل مختلف رزومه داشتم و به قول این آقا این در سینمای ایران متعارف و در جهان نامتعارف ست و آدمها تخصصیتر هستند ولی بعد در خلال حرفها فهمیدم خودشان خیلی بیشتر از من شاخههای مختلف را تجربه کرده حتا خارج از سینما.
بعد از دوساعت صحبت آمدم بیرون و قرار شد من نمونه کارم را ایمیل بفرستم، ایشان فیلمنامه بفرستد و دو روز بعد همدیگر را ببینیم.
ایشان به شدت آدم حرفهای بودند و من از نگاه متفاوت و حرفهای دلپذیر خوشم آمد حتا با وجود اینکه در چند مورد تحقیر شدم که به شیوهی فیلمفارسیسازان این سینما عادت کرده بودم و رابطهای با جهان مدرن نداشتم. شاید این کار میتوانست فرصت خوبی باشد برای من که خودم را ثابت کنم و متفاوتتر عمل کنم. در راه داشتم به ایده فکر میکردم و چهقدر کم بلدم و خیلی باید یاد بگیرم.
شب ایمیل فرستادم و دیدم بهتر است فیلمی که ساختهام را هم بفرستم. روز بعد زنگ زدم جواب نداد. روز بعدتر هم.. فیلمنامه ایمیل نشد و یک هفته هیچ خبری نبود تا دیروز خانومی زنگ زد که فردا با آقای فلانی جلسه دارید. امروز هم زنگ زد و کنسل کرد چون یادش افتاد هنوز فیلمنامهای فرستاده نشده.
«قرار دوم»
از آدمهای بسیار قدیمی این سینما ست و از نگاه آدم اولی از همان فیلمفارسی کاران. شنیده بودم بسیار جدی است ولی کار هیجانانگیزی در دست تولید دارد که حاضر بودم با هر قیمتی همکاری کنم. گفتم فلانی هستم و عذرخواهی کرد این چند روز به شدت گرفتار است. لطفن یکشنبه تماس بگیرم و لطف کنم وقتی میآیم چندتا نمونه کار هم برایش ببرم.
از آدمهای بسیار قدیمی این سینما ست و از نگاه آدم اولی از همان فیلمفارسی کاران. شنیده بودم بسیار جدی است ولی کار هیجانانگیزی در دست تولید دارد که حاضر بودم با هر قیمتی همکاری کنم. گفتم فلانی هستم و عذرخواهی کرد این چند روز به شدت گرفتار است. لطفن یکشنبه تماس بگیرم و لطف کنم وقتی میآیم چندتا نمونه کار هم برایش ببرم.
امروز زنگ زدم. با شرمندگی عذرخواهی کرد که اصلن حواسش نبوده امروز تعطیل ست و پرسید ممکن است فردا تماس بگیری تا همدیگر را ببینیم؟
مگر میشد بگویم نه؟ بسکه مؤدب و محترم بود.
مگر میشد بگویم نه؟ بسکه مؤدب و محترم بود.
0 comments: