Sunday, April 21, 2013

از صبح که بیدار شدم سردرد خفیفی داشتم و سرم سنگینی می‌کرد. رفتم بیرون و تا برگردم خانه سردرد بیشتر شد. بعدازظهر کمی دراز کشیدم و پلک‌ها به‌اندازه‌ای که بی‌وقفه کابوس ببینم سنگینی کرد. بیدار شدم. چای نوشیدم. سرم گیج بود.
درد شدت پیدا کرد. قرص جوشان ویتامین سی را انداختم توی لیوان آب و یک قرص بروفن در دست‌م.‏
باید شام درست می‌کردم. ظرف‌ها نشسته مانده بود. در حین ظرف شستن و پیاز و مرغ خرد کردن سرم دیگر به انفجار رسیده بود. با هر بویی روانه‌ی دستشویی بودم و عق پشت عق..‏
آشپزی با اعمال شاقه. استامینوفن کدئین پیدا کردم و بعد از چندساعت درد بی‌امان قرص دیگری خوردم. سرم بالاخره کمی آرام گرفت. انقدری که بتوانم غذا بخورم و حالت تهوع و حساسیت به بوها رفع شود.‏
کمی پیش نشستم روی مبل. قرص سفید بروفن روی پارچه‌ی قرمز خودنمایی می‌کرد. من فقط یک قرص از بسته‌اش درآورده بودم و تمام ساعت‌هایی که درد کشیدم فکر می‌کردم این قرص را خورده‌ام ولی تصوری بیش نبود و افتاده بود روی مبل!‏‏

0 comments: