Saturday, August 29, 2009

پمب آب را خاموش کرده بودند تا منبع پر از آب شود. بعد من ماندم و دستهای صابونی. عمو صدایم زد که حوصله داری برویم تا شهر، خرید کنم و برگردیم؟
مامان گفت برو پایین و شیر منبع را باز کن و همانجا دستت را بشور.
در پارکینگ دو تا منبع بود. یعنی بعدن که حواسم آمد سر جایش یادم افتاد باید دو تا منبع باشد.
دستم را گرفتم زیر شیر و بازش کردم. دستها را به سرعت مالیدم بهم و خب.. بجای اینکه تمیز شوند، چرب شدند با بوی گند!
شیر منبع را بستم. بلند شدم. کافی بود به اطرافم نگاه کنم تا یادم بیاید اینجا باید دو تا منبع باشد. یکی برای " گازوئیل " و دیگری برای آب!

0 comments: