نگاهم اول افتاد به اسم شهر روی بستهی پستی و فکرم رفت پیش دوستی که اهل آنجا بود. اسم فرستنده را نخوانده بودم هنوز.. بسته را باز کردم. دو تا کتاب بود با نامه.. تازه چشمم افتاد به اسم فرستنده.
اشک آمد بیاختیار..
کاغذی اول کتاب هست که رویش نوشته: " این قسمت از این کتاب و این شعر رو دوست دارم. اینو به یاد من یه جایی شر کن "
دوستی گفت: روز قبل رفتنش گفت وقت نشد پست کنم. گفتم دوستام پست کنن.
احتمالن کاغذ جابجا شده و صفحهی اول که فقط اسم کتاب هست، جای گرفته. و نمیتونم از این کتاب 418 صفحهای حدس بزنم کدام شعر را دوست داشته..
منتظر خبر آزادیت هستم رفیق..
اشک آمد بیاختیار..
کاغذی اول کتاب هست که رویش نوشته: " این قسمت از این کتاب و این شعر رو دوست دارم. اینو به یاد من یه جایی شر کن "
دوستی گفت: روز قبل رفتنش گفت وقت نشد پست کنم. گفتم دوستام پست کنن.
احتمالن کاغذ جابجا شده و صفحهی اول که فقط اسم کتاب هست، جای گرفته. و نمیتونم از این کتاب 418 صفحهای حدس بزنم کدام شعر را دوست داشته..
منتظر خبر آزادیت هستم رفیق..
4 comments:
سلام عزیزم
تولدت مبارک یه عالـــــــــمه
ببخشید من دیر رسیدم
چند روز تهران نبودم
قول که سال دیگه انقدر با تاخیر نباشه.
امیدوارم سال خیلی خوبی برات باشه
کاش می تونستم مثل خودت برات قشنگ بنویسم و تبریک بگم
فقط می خوام بدونی بهترین آرزوها رو از ته دل برات دارم
می بوسمت
امیدوارم از دوستت هم خبرهای خیلی خوبی بشنوی
مرسی عسلی جونم
:* :*
:( امیدوارم هر چه زودتر آزاد بشن همه شون.
عجب دنیای وارونه ای...