یک وقتهایی درست یا غلط ترجیح میدی تصوراتت از آدمها، از زندگی بهم نریزه.. تصویر اون آدمی که تو ذهنت هست را کسی خدشهدار نکنه.
از بیرون که نگاه کنی حماقت باشه شاید. یه جورایی هم بهت یادآوری میکنه هیچوقت از بیرون گود برای زندگی کسی نسخه نپیچ! یه جایی گریبانت را میگیره! میبینی آدمها لزومن خنگ نیستن. خودخواسته سرشون را فرو میکنن تو برف و در خنکاش غرق میشن..
نمیدونم اینجا را میخونی یا نه؟ من هیچ کدوم از ایمیلها را باز نکردم و دیلیت شد. ترجیح دادم ندانسته بمیرم تا اینکه چیزهایی که دوست ندارم را بخونم.
0 comments: