Wednesday, May 9, 2012

سرخط خبرها این ست که: خوابم می‌آید!‏
حالت تهوع گرفتم از بوی تریاکی که اتاق خواب را پر کرده و نمی‌دانم منشاء‌ش کجاست.‏ برای مراسم معارفه با خانه و روز اولی هیچ واقعه‌ی دل‌پسندی نیست. تصور این‌که این بو ممکن ست هر روز توی خانه زندگی‌مان باشد‏!‏
پسرکی که آمده برای تمیز کردن خانه کند ست. از ۹ونیم صبح تا حالا که نزدیک ۵بعدازظهر ست هنوز این یک وجب خانه بدون حمام دستشویی که از اول گفتم لازم نیست چون تعمیرات دارد در دو روز آینده، تمیز نشده.‏
نه این‌که با وسواس خاصی هم کار کند.. خوب ست فرشی نداریم این‌جا وگرنه همه‌چیز را جارو می‌کرد زیر فرش!‏
گرسنه هم هستم.‏
به شدت سفارش کرد دلم به حال کارگر نسوزد و جلو نیفتم برای تمیز کردن.. از چند هفته پیش که سر از بیمارستان درآوردم انگار که نایی در بدن باقی نمانده باشد، توانی در بدنم نیست که اجازه‌ی همراهی دهد.. نشسته‌م یک گوشه تا کارش تمام شود و زودتر برود..‌‏
زودتر بروم..‏
حتا دیگر اصراری ندارم جلوی گربه‌شور کردنش را بگیرم.. می‌گویم ولش کن بعد از آوردن وسیله‌ها که باید این‌جا باز تمیز شود.‏

0 comments: