Monday, December 21, 2009

این روزها هیچ هیجانی ندارد. کلاس 8 صبح فقط باعث شک عرفانی و فلسفی در ذات وجودی رابطه‌ی سحرخیزی با کامروایی می‌شود و بس! روزهای آخر کلاس‌ها می‌گذرد و هیچ کامروایی از کله‌ی سحر بیدار شدن، گریبان‌گیر ما نمی‌شود.

روی برد نوشته‌اند تاریخ شروع فرجه‌ها از 15 تا 20 دی ماه و شروع امتحانات از 21 دی! بعد مدیرگروه با انگشت‌هایش 15 تا 20 را می‌شمارد و با خرسندی می‌گوید: 7روز! بیشتر از 7روز تعطیلی می‌خواین؟ همین 7روز کافیه! و فکر نمی‌کند خب 15 منهای 20 می‌شود 5 و اینجا با انگشت شمردن کمکی نمی کند و یک تفریق ساده نیاز دارد.

کاغذهایم را ورق می‌زنم. فقط جلسه‌ی اول 3صفحه جزوه برای این درس نوشته شده و قرار بوده مرتبط با آن کار عملی 4نمره‌ای انجام دهیم و بعد ادامه‌ی درس! ترم تمام شد و کار عملی 4نمره‌ای قرار ست کل نمره‌ی پایان ترم را شامل شود. و من نمی فهمم! اصلن برایم قابل هضم نیست چرا باید در باب خواص یونولیت که هر بچه‌ی احمقی هم بلد ست - و یا در زندگی‌اش یکبار با آن مواجه شده -، کل کلاس به اتمام برسد.

برای 3 تا درس دیگر هم استاد در حد پایان‌نامه طرح و نقشه طلب کرده! کلن هم از من بابت حضور نیافتنم در کلاس های جبرانی به شدت شاکی‌ست و چشم دیدن شاگرد ساعی دو ترم قبل را ندارد و سرکوفت‌هایش بابت غیبت‌ها بدرقه‌ی راهم ست.

این دانشگاه و آموزش و اساتید کلن با من سر شوخی دارند شاید! آیا؟ تا هفته‌ی پیش که به حول و قوه‌ی الهی سایت دانشگاه باز شد فقط تاریخ 4تا امتحان از 10درس مشخص بود. حالا امتحان 4 درس در یک روز - 4تا تحویل پروژه و یک امتحان کتبی - ، 2تا از دروس هم رأس ساعت 8صبح قرار ست از خجالتم در بیایند و کلن در یک هفته قاتحه‌ی 10درس تخصصی خوانده می‌شود! به همین راحتی..

دسترسی‌ام به اینترنت در حد چک میل و مارک‌آل کردن گودر و همین وبلاگ هوا کردن‌ست. هی این گودر +1000 می‌شود و دنیای از دنیا بی‌خبر باقی مانده‌ام همچنان..

0 comments: