گریه میکنم؛ درد میپیچد توی سرم، توی چشمها و پلکها متورم میشوند و از زور درد نا ندارند باز شوند..
سرم درد میگیرد، چشمهایم دردناک میشود.. باز اشک جمع میشود وگریهام میگیرد..
سرم درد میگیرد، چشمهایم دردناک میشود.. باز اشک جمع میشود وگریهام میگیرد..
1 comments:
یادته یه بار نوشتی من زیادی الکی گریه کردم؟... اون نوشته ات رو یه جا برای خودم سیو کردم...
نمی گم الان مثه اون موقع است برات چون نمی دونم ولی شاید بشه....
من از وقتی اون نوشته تو خوندم هروقت گریه کردم یاد اون همه سالا که زیاد گریه می کردم می افتم... واقعا گریه ام بند میاد که یادم میاد اونا گریه نداشت....
(بازم می گم نمی دونم الان چرا ناراحتی ببخشید اگه بی ربطه حرفام)