Thursday, June 21, 2007

در خواب

چشمهام را به سختی باز می کنم.. بعید می دونم مامان الان بیدار باش بده!
- سلام خانم .. . از مهد ... تماس می گیرم. برای کلاس سفال.
گیج و منگ می گم برنامه ی کلاسیم هنوز مشخص نیست. بعد فکر می کنم قرار نبود اینجا برم.
می گه کلاسهای کانون کی هست؟ می گم شنبه و دوشنبه بعدازظهر که صبح هام خالیه.. سریع می گه نه! بعدازظهر کی وقت دارید؟
می گم یکشنبه و سه شنبه.. می گه چه ساعتی بذارم خوبه؟ با خودم می گم حالا بعداً حرف می زنیم خب!!! سر صبحی همه را باید مشخص کنی؟! می گم هر ساعتی برای شما بهتره. بعدازظهر من خالیه!
- ساعت 6 خوبه؟! می گم آره! (جون مادرت ول کن!) .. خیلی خوبه
- درباره ی هزینه ها... اگه می شه بگید چقدر می شه هزینه اش..
می گم می خواین یه قراری بذاریم و منو ببینید و مطمئن شید که من میام؟! و دربارش حرف بزنیم؟
- اگه می شه الان بگید...
می گم می تونید یه قراری بذارید، من تشریف بیارم!!!!! و صجبت کنیم...
باز پافشاری می کنه که قبلاً چقدر می گرفتید و ... می گم 60 به 40 . تکرار می کنه یعنی 60 درصد برای شما و 40 درصد برای مهد؟ می گم بله.
- مرسی. پس کلاس شما شد یکشنبه و سه شنبه، 6 تا 7 .. خدانگهدار!

گوشی را قطع می کنه و می خوابم... کم کم یادم می یاد که چه اراجیفی گفتم تو خواب و بیداری!!

3 comments:

Anonymous said...

ba salam
mobarake be salamati kaseb shodid shagerd nemikhain? hogoghesh ziyad mohem nist haminke shagerdi konam raziam.

Anonymous said...

بابا خانم معلم هنرمند خوابالو

Anonymous said...

باز خوبه اون 60 به 40 رو درست گفتی !