چشمهام را به سختی باز می کنم.. بعید می دونم مامان الان بیدار باش بده!
- سلام خانم .. . از مهد ... تماس می گیرم. برای کلاس سفال.
گیج و منگ می گم برنامه ی کلاسیم هنوز مشخص نیست. بعد فکر می کنم قرار نبود اینجا برم.
می گه کلاسهای کانون کی هست؟ می گم شنبه و دوشنبه بعدازظهر که صبح هام خالیه.. سریع می گه نه! بعدازظهر کی وقت دارید؟
می گم یکشنبه و سه شنبه.. می گه چه ساعتی بذارم خوبه؟ با خودم می گم حالا بعداً حرف می زنیم خب!!! سر صبحی همه را باید مشخص کنی؟! می گم هر ساعتی برای شما بهتره. بعدازظهر من خالیه!
- ساعت 6 خوبه؟! می گم آره! (جون مادرت ول کن!) .. خیلی خوبه
- درباره ی هزینه ها... اگه می شه بگید چقدر می شه هزینه اش..
می گم می خواین یه قراری بذاریم و منو ببینید و مطمئن شید که من میام؟! و دربارش حرف بزنیم؟
- اگه می شه الان بگید...
می گم می تونید یه قراری بذارید، من تشریف بیارم!!!!! و صجبت کنیم...
باز پافشاری می کنه که قبلاً چقدر می گرفتید و ... می گم 60 به 40 . تکرار می کنه یعنی 60 درصد برای شما و 40 درصد برای مهد؟ می گم بله.
- مرسی. پس کلاس شما شد یکشنبه و سه شنبه، 6 تا 7 .. خدانگهدار!
گوشی را قطع می کنه و می خوابم... کم کم یادم می یاد که چه اراجیفی گفتم تو خواب و بیداری!!
Thursday, June 21, 2007
در خواب
Posted by Donya at 6/21/2007
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
3 comments:
ba salam
mobarake be salamati kaseb shodid shagerd nemikhain? hogoghesh ziyad mohem nist haminke shagerdi konam raziam.
بابا خانم معلم هنرمند خوابالو
باز خوبه اون 60 به 40 رو درست گفتی !