Wednesday, January 21, 2009

حتی اگر با زنگ تلفن از خواب بیدارت کنن.. حتی اگر دیر خوابیده باشی و صبح زود خواب را تعطیل اعلام کنند.. حتی اگر مادر پشت تلفن یک ریز در حال آدرس دادن باشد و مجال ندهد تو بین این کاغذها بگردی، صدایش روی مغز خواب آلوده ات باشد و مجبور شوی با صدای بلندتری بگویی "مامان یه لحظه صبر می کنی؟" تا سکوت کند و تو به جستجویت ادامه دهی..
حتی اگر دیگر نتوانی به رختخواب برگردی و به ادامه ی خوابت برسی و خوابت فرار کرده باشد..
حتی اگر پلک های متورمت پنهان نباشد.. حتی اگر...
لذت عظیمی دارد وقتی نم نم و جرعه جرعه چای داغ را می خوری و دستهایت را چسبانده ای به لیوان گنده ی چای ات.. هیچ خوابی به یادت نیاد، هیچ خوابی آرامش اکنونت را برهم نزده باشد با اینکه می دانی باز خواب می دیدی ولی هیچ یادت نباشد! این فراموشی خوب ست..