Saturday, February 27, 2010

صدای باران که شدت می‌گیرد دلم جست و خیز کردن می‌خواهد.. می‌دوم سمت بالکن ولی سقف بالای سرم توی ذوق می‌زند. دلم خانه‌ی خودمان را خواست که هر بار اراده می‌کردم می‌شد بدوم توی کوچه و بالا و پایین بپرم و خیس شوم از باران..
حالا تنها گیر کرده‌ام در چهار دیواری این خانه‌ی طبقه‌ی دوم..

1 comments:

عسل said...

برعکس منی که همیشه از خیس شدن فراری بودم!
ولی می تونم بفهمم چه حسی می ده...