توی دلم میگویم چه خوب شام داریم و اضافهی پاستا را میریزم توی قابلمه. لیوان دوم کوکتل را پر میکنم برای خودم. میگوید این خیلی سنگینه. سیاه مست میشی! میخندم. شاید این بغض را بشود فرو داد همراهش. انگشتم را خیلی احمقانه بریدهام. با لبهی کاغذ و قطره قطره خون آمد تا مجبور شدم چسب زخم بزنم رویش. اسم بازیگران زن را سرچ میکنم تا به ن برای انتخاب بازیگر کمک کنیم. اگر دوهفته زودتر تهران بودم طراحی هم مال من بود که حالا نیست.
خسته و غمگینم. از آدمها.. فکر میکردم من که یک گوشه همیشه ماست خودم را خوردهام. نه سرک کشیدهام توی زندگی مردم و نه سوالی پرسیدهام و نه هیچ نظر و دخالتی.. چرا بقیه هم سرشان به زندگی خودشان نیست؟ آدمها را نمیفهمم که چرا تا کمر خم میشوند توی زندگی من و همیشه آدم بد منم. با آدمی که از روز اول رابطهش را با من روی این بنا نهاده که دوستدخترهای دوستهایم چشم دیدن من را ندارند (فرقی به آدمش ندارد٬ قانون کلی شده برایش) من هرقدر سعی کنم خوب تا کنم آخرش که چه؟ همیشه یک گارد آماده دارد. گیرم سال اول مشت را نزد زیر چشمم. سال سوم که با این گارد آماده بادمجان را بلاخره کاشت. خستهام از هی مراعات آدمها را کردن. هی پذیرفتن اینکه فلانی را همینجوری باید پذیرفت. من آدم نیستم؟ چرا هیچ کسی من را همینجوری نمیپذیرد؟ من باید راه بیایم با همه و آخرش هم بدهکار دو عالم.
آن یکی که هزاربار نشسته روبروی من و ریده به سرتا پای من و آخرش با گفتن در مود افسردگیام٬ من باید درکش میکردم ولی مثل یک کینهتوز قدیمی هنوز بابت اینکه من دو سال پیش فلان جمله را بهش گفتهام هرازچندگاهی زخمها میگشاید و طعنهها نثار میکند. یا آنیکی که تا آرنج عسل در حلقش کردن نهایتش میشود فلانی هیچوقت از من خوشش نمیاومد یا آن یکی که هزاربار توی کاسهام گذاشته٬ پشت سرم حرف زده٬ دعوا کرده٬ قهر کرده٬ وسط مهمانی تولد توی چشمهایم نگاه کرده و میگوید من عاشقتم! فحش داده٬ تحقیر کرده و من گذشتم.. آخرش باز میگوید تا وقتی دنیا هست...
منم آدمم دیگر.. دلم میشکند. دلم میشکند از آدمی که یکباره بی هیچ توضیح و دلیلی در توییتر بدوبیراه نثار من میکند با اسم مستقیم من که باعث شود چندنفری کل توییترم را بجورن و آخر سر بپرسند تو که چیزی ننوشتی! فلانی از چی دلخوره؟ آدمها برای خودشان میبرند و میدوزند.. نکه ادای مظلومهای عالم را دربیارم. یک وقتی هم رسیده که بعد از هزاران بار لبخند٬ جواب هم داده ام. همین الان که دلم شکسته از همهی آدمهایی که به پارتنرم میگویند دنیا٬ دنیایت را کوچک کرده و دنیا بد است و اخ است ولی اینور و آنور برایم از دلتنگی مینویسند و قربان صدقه میروند. آدمم دیگر.. دلم بدجوری شکسته. حتا این کوکتلی که قرار بوده سیاه مستم کند مانع اشکها نمیشود.
خسته و غمگینم. از آدمها.. فکر میکردم من که یک گوشه همیشه ماست خودم را خوردهام. نه سرک کشیدهام توی زندگی مردم و نه سوالی پرسیدهام و نه هیچ نظر و دخالتی.. چرا بقیه هم سرشان به زندگی خودشان نیست؟ آدمها را نمیفهمم که چرا تا کمر خم میشوند توی زندگی من و همیشه آدم بد منم. با آدمی که از روز اول رابطهش را با من روی این بنا نهاده که دوستدخترهای دوستهایم چشم دیدن من را ندارند (فرقی به آدمش ندارد٬ قانون کلی شده برایش) من هرقدر سعی کنم خوب تا کنم آخرش که چه؟ همیشه یک گارد آماده دارد. گیرم سال اول مشت را نزد زیر چشمم. سال سوم که با این گارد آماده بادمجان را بلاخره کاشت. خستهام از هی مراعات آدمها را کردن. هی پذیرفتن اینکه فلانی را همینجوری باید پذیرفت. من آدم نیستم؟ چرا هیچ کسی من را همینجوری نمیپذیرد؟ من باید راه بیایم با همه و آخرش هم بدهکار دو عالم.
آن یکی که هزاربار نشسته روبروی من و ریده به سرتا پای من و آخرش با گفتن در مود افسردگیام٬ من باید درکش میکردم ولی مثل یک کینهتوز قدیمی هنوز بابت اینکه من دو سال پیش فلان جمله را بهش گفتهام هرازچندگاهی زخمها میگشاید و طعنهها نثار میکند. یا آنیکی که تا آرنج عسل در حلقش کردن نهایتش میشود فلانی هیچوقت از من خوشش نمیاومد یا آن یکی که هزاربار توی کاسهام گذاشته٬ پشت سرم حرف زده٬ دعوا کرده٬ قهر کرده٬ وسط مهمانی تولد توی چشمهایم نگاه کرده و میگوید من عاشقتم! فحش داده٬ تحقیر کرده و من گذشتم.. آخرش باز میگوید تا وقتی دنیا هست...
منم آدمم دیگر.. دلم میشکند. دلم میشکند از آدمی که یکباره بی هیچ توضیح و دلیلی در توییتر بدوبیراه نثار من میکند با اسم مستقیم من که باعث شود چندنفری کل توییترم را بجورن و آخر سر بپرسند تو که چیزی ننوشتی! فلانی از چی دلخوره؟ آدمها برای خودشان میبرند و میدوزند.. نکه ادای مظلومهای عالم را دربیارم. یک وقتی هم رسیده که بعد از هزاران بار لبخند٬ جواب هم داده ام. همین الان که دلم شکسته از همهی آدمهایی که به پارتنرم میگویند دنیا٬ دنیایت را کوچک کرده و دنیا بد است و اخ است ولی اینور و آنور برایم از دلتنگی مینویسند و قربان صدقه میروند. آدمم دیگر.. دلم بدجوری شکسته. حتا این کوکتلی که قرار بوده سیاه مستم کند مانع اشکها نمیشود.
0 comments: