Wednesday, May 7, 2014

سفرنوشت- ۳

خانه‌مان اینترنت ندارد. یک سیم‌کارت داریم و اینترنت محدود و گران‌قیمتی که با دیوایس‌ها شر می‌کنیم. پس٬ از دانلود و دیدن ویدئو و کارهای پرحجم خودداری باید کرد. مثل این است که لب دریا باشی ولی یک سطل پر از آب کنند و بگذارند جلویت برای شنا. همین‌قدر فقط و نه بیشتر وگرنه باید بهای گزافی بپردازی.
این‌جوری است که ما هروقت می‌رویم خانه‌ی دوستان و با شیر نامحدود اینترنت پرسرعت مواجه می‌شویم شنا می‌کنیم. از واجبات دانلود فیلم و موزیک است. جمع‌کردن جیره تا بار بعدی که این ۴۰دقیقه را برانم و برویم به سوی شهر. ما در یک جایی دور که فقط دوقدم با دریا فاصله است سکنا گزیده‌ایم خیلی در آرامش و سکون. جز غریبه‌هایی که گاهی از ساحل اختصاصی مجتمع رد می‌شوند آدم دیگری نمی‌بینیم تازه در صورتی‌که هوا ابری و بارانی نباشد. بیشتر ساختمان‌های مجتمع خالی هستند تا شروع تابستان که می‌گویند دیگر جای سوزن انداختن نیست.
آقای بنگاهی که خانه را برایمان پیدا کرد باور نمی‌کرد این‌همه خواننده و بازیگر وطنی‌شان را بشناسیم. دقیق‌ترش می‌شود خواننده‌ها و بازیگرانی که در دهه‌ی ۷۰ خورشیدی بوده‌اند را خوب می‌شناسیم. زمان ِ ستلایت‌های ترک و تنها جهان خارجی که به روی‌مان باز شد بعد از کانال‌های آذربایجان که گاهی روی چند تا از کانال‌های ایران می‌افتاد میان برفک‌ها و پرش تصویری که بی‌رنگ به تلویزیون می‌رسید.
دیشب مرور اهنگ‌های آن دوره بود. یکی یکی پیدای‌شان می‌کرد و دانلود می‌کرد برای موزیک جاده‌ای‌مان. یادم افتاد به موزیک ویدئوی مهسون که بارها پخش می‌شد. مهسون با کت‌وشلوار روشن از ماشین پیاده می‌شد در یک داهات طوری و دختری با موی افشان بلند و پیراهن قرمز٬ خیلی باریک اندام از دور می‌آمد و با هم می‌رقصیدند. کمی از ریتم آهنگ در خاطرم بود و همین تصویر. نه اسمی از آهنگ و نه حتا کلمه‌ای از ترانه.
ب شروع کرد به جست‌وجو و ویدئوی مهسون تکیه داده بر مخده با کلی دخترها که رقص دسته‌جمعی آیینی طوری داشتند را پیدا کرد. گفتم: ویدئوی قدیمی! اون موقع که فقط کانال‌های ترک را داشتیم. این‌و که چهل‌هزاربار پی‌ام‌سی پخش می‌کرد.
گفت: البته باید عرض کنم همین ویدئویی که فکر می‌کنی خیلی جدیده مال ۲۰۰۱ بود.
۲۰۰۱؟ حتمن شوخی داشت با من.
در راه برگشت امراه «بلالیم بنیم» می‌خواند. فکر می‌کنم چه‌قدر گذشته. صدای معین توی سرم روی تکرار است: «عمر گران می‌گذرد خواهی نخواهی».

1 comments:

سیلوئت said...

چقدر ذوق کردم گفتی دوباره مینویس... پس کلی عقبم برم بخونم همه رو
بوس به روی گل و ماهت