Monday, September 3, 2007

دیشب خواب می دیدم

خواب دیدم یک سفینه روی سقف همسایه فرود آمد و من از پنجره می دیدمش.. آدم کوچولویی که ازش پیاده شد هیچ توجهی به من نکرد.. منو ندید. پسرکی که ظاهرن پسر همسایه بود سر رسید و اونو با خودش برد..

خواب دیدم خونه ی قدیمی بودم.. تو خیابون سر و صدا بود و سرم را از پنجره بیرون کردم که ببینم چه خبره.
یه پسر کوچولو، نوزادی را بغل کرده بود و گریه می کرد، شاید هم التماس.. مرد (پدرش شاید!) نوزاد را ازش گرفت..
گذاشت روی آسفالت خیابان، نزدیک ماشینش. پسر کوچولو هنوز گریه می کرد، دورتر ایستاده بود و شاید التماس می کرد..
مرد میله ای از ماشینش در آورد و ...
جیغ می زدم، جیغ می زدم... با گریه از اتاق بیرون رفتم و داد می زدم کشتش! بچه را کشت.. چرا کسی جلوش را نمی گیره؟!
برگشتم جلوی پنجره، مرد با لباس خونین به انتهای کوچه می رفت...

خواب دیدم در یک مکان عمومی مثل یک فروشگاه بودیم. من و یه دختر دیگه خواستیم خارج بشیم، درش مثل درب یک خونه بود.. باز نمی شد. بعد از چند بار تلاش موفق شدیم بیایم بیرون.
ماشین روشن بود با درهای قفل شده و درها باز نمی شد.. یک آقایی تو ماشین جلویی منتظر بود و پرسید کمک نمی خوای؟
درب ماشین باز شد. ما هم دنبال ماشین جلویی رفتیم. از مارال حرف می زد که تو شرکتش کار می کرد و ظاهرن می شناختیمش. مارالی که 11 ساله داشت!!
یک ساختمان در حال ساخت بود. آینه هایی که داشتن در چهار طرف نصب می کردن و یکی هم بالای تلویزیون بود..
برای دیدن مارال از پله ها بالا می رفتیم...
تو یک اتاق بودم با آدمهای دیگه.. براشون قصه ی کتابی که در دستم بود تعریف می کردم، قصه ی مارال..
جلد کتاب شبیه " کارگاه تجربه " بود با رنگ قرمز و مشکی..
نمی دونم به کجای قصه رسیده بودم که یکی گفت نه! اینجوری نیست، اشتباه نوشته..
و من توضیح می دادم که نه! این قصه ی مارالی نیست که شما می شناسید. این مال سالها قبله و دنبال اطلاعات کتاب می گشتم که سال انتشارش را پیدا کنم... و ثابت کنم که این نمی تونه قصه ی مارالی باشه که شما می شناسین.. این یه مارال ِ دیگه ست..

خواب دیدم... - درست یادم نمیاد! -

پ.ن: صبح، چشمام را باز کردم و دیدم رو تخت منا هستم. یادم افتاد دیشب دراز کشیده بودم اینجا و با تلفن حرف میزدم. گفتم خوابم میاد و خداحافظی کردم... و نفهمیدم کی خوابم برد.

5 comments:

Anonymous said...

همش رو خودت دیدی :دی
.
این همه خواب تو یه شب ... ماشالله
:-P

Anonymous said...

in khaba age kaboos nashan gahi vaghta kheili jaleban

Anonymous said...

هووووم

Anonymous said...

man asan khab nemibinam,gamunam moshkel dare oonjaye maghzam.khosh b halet.tazegia onjori khaste nashodamk begam khabam miad..bekhabam ta sob...

Anonymous said...

عجب خواب هایی...ء