Thursday, May 15, 2008

خدا این رقیه خانم را حفظ بفرماید شدیدن! از صبح که بیدار شدم هی دارم دعاش می کنم.. یعنی تصور اینکه اگه این خانومه نیومده بود چه می شد... فاجعه آمیزه!! مامانه یه آب خوش نمی ذاشت از کنار گلویمان رد بشود حتی!
بدتر از همه شب را بگو.. یعنی خدا این رقیه خانم را حفظ بفرماید برایمان. این 30 – 40 نفر را چه باید می کردیم؟ پذیرایی بخوره تو سرم، جمع و جور کردن بعدش را بگو..
مامانم این دخترای دسته گلش را به خوبی می شناسه که از 8صبح رقیه خانم حضور ثابت داره در خانه. اگه به جای منم مامان را می برد خرید که 8صبح بیدارم نکنه و هی نگه سبزی تمام می شه، سبزی دیگه گیرم نمیاد، سبزی ... ، سبزی ... ، سبزی ... و من یه ذره بیشتر می خوابیدم...
ولی نه!! این دیگه زیاده خواهیست! ناشکری نباید کرد.

0 comments: