Sunday, May 18, 2008

به فیروزه می گم تو رو خدا بی خیال! یه وقت به فکر شوهر پیدا کردن واسه من نباشی.
می گه اتفاقن به همه گفتم بیخیال دنیا شید. خیالت راحت.. عرضه داشتی همون آقای فرهنگی را نگه می داشتی..
می گم اونکه نگه داشتن لازم نداشت! فقط کافی بود کار خاصی انجام ندم :دی
می گه می دونم عزیزم! استاد شوهر فراری دادن شدی. در سه سوت ملت را می پرونی که دیگه پشت سرشون را هم نگاه نکنن یه وقت خدای نکرده!

سحر می گفت من دیگه غلط کنم کسی را با تو آشنا کنم. طفلک شِلمان می گفت من خیلی از دنیا خوشم اومد ولی سرد و یخه.. اینهمه راه اومده خانم را ببینه، اونوقت رفتار دنیا دیدنیه.. منکه کاملن ناامید شدم!

نفهمیدم چرا جدیدن یکهو دوستان یاد شوهر دادن من افتادن.. یک قسمت از موضوع گفتگوها را به خودش اختصاص داده.

1 comments:

Anonymous said...

khob hala to be khatere dust o ashenaha shohar kon kho :D