Monday, May 5, 2008

آخرین خبر

فعلن خلاصه ی اخبار - چهارشنبه تا یکشنبه - را داشته باشید تا من ببینم وسط اینهمه بهم ریختگی چه باید کنم!!

منا و دینا دیشب خونه ی مینا موندن! من و مامان و بابا برگشتیم خونه. ساعت 7 و نیم صبح بیدار باش دادن که برو خونه ی مینا، دنبال منا! یه کفش هم براش ببر- بچه با دمپایی رفته بود - و برسونش مدرسه.. بعد هم تا رسیدم خونه و خواستم بخوابم، مامان و باباهه بالای سرم ایستادن و سمفونی پاشو پاشو راه انداختن! و از آن لحظه تا هم اکنون که منتظرم دینا وسیله هاش را جمع کنه تا ببرم خونه ی جدید! بین این دو تا خیابون در حرکتم..
ولی یه نکته ی جالبیت را بگم! هم خوبه تنها کسی که رانندگی می کنه تو این خونه غیر از بابا، منم و هم خیییییلی بده. بدی هاش را که کاملن آشکاره! ولی خوبیش اینه که مثلن غیر از جمع کردن اسباب و اثاثیه خودم و پهن کردن همونها در خونه ی جدید کسی کار حاد و وحشتناکی بهم نمی سپاره! هی می گن برو اینجا و بعد بیا !! یا باید ماشین را پر از کارتن کنم یا باید اینها را در بیارم.

هر بار می گم همه ی کتابهام را جمع کردم، نمی دونم چرا از اینور و ا ونور کتاب نازل می شه!! .. امروز صبح که برای اولین بار رفتم خونه ی جدید، در کابیت آشپزخونه را باز کردم گلدان های نازنینم را پیدا کردم! تو کمد لباس ها هم کتابهام را گذاشته بودن.. فکر کنم تا اطلاع ثانوی باید بگردم وسیله هام را پیدا کنم.

دینا الان یه لواشک کشف کرد!! چند ماه پیش یکی برام خریده بود. فکر کن که من یادم رفته بخورمش..

5 comments:

Anonymous said...

می دونی چکار کردم کامنت تورور عوضی گذاشتم تو کامنتدونی امیر. کامنتت این بود: خوب عوضش اینجا می شه کامنت گذاشت تازه انگار من اولم شدم. خیلی دلم برات تنگولیده. چه خوب که بهت خوش گذشته. از اسباب کشی نگو حداقل تا 1 ماه آینده باید دنبال وسایلت بگردی.

Anonymous said...

khaste nabashi kheili dustam. asbab keshi ro mishe tu dayeratolmaaref joze shekanjeha nevesht:)

Anonymous said...

سیلااااااااااااام
ووی ... خدا رو شکر که تا حالا اسباب کشی نکردیما .. :دی
میگما ... چیزه ... احیانا بهد چند ماه که لواشکه رو نخوردین ؟! :دی

Anonymous said...

عکاسی از صحنه های اثاث کشی خیلی خاطره انگیز میشه

Anonymous said...

:)