میگفت: خواهرش سرما خورده بود. فقط یه سرماخوردگی بود.. خودم بردمش اورژانس برای سرماخوردگی ولی رفت تو کما!
هق هق میکرد پشت تلفن. میگفت: دنیا خواهرم داره پر پر میشه. چند روزه چشمهاش رو باز نکرده..
چه میگفتم؟ چه میشد گفت؟
گفت: تو رو خدا دعا کن براش
گفتم: نگران نباش. زود خوب میشه و برمیگرده خونه. گفتم: قوی باش دختر! گفتم: ...
چرت میگفتم. خودم هم میدانستم. شوکه بودم. فکر کردم چه راحت می شود مرد ! چقدر مفت و الکی..
این روزها فقط به فکر این بودم حالا که نشد در جشن عروسیاش شرکت کنم. زودتر برویم خانهاش و شاید کمی از دلخوری دوستم کم شود.. حالا پشت تلفن فقط صدایی خفه و پر از اشک بود.
میفهمم چه میکشد حالا وقتی تصور ناخوشی خواهرم، تبدارم میکند..
دعا؟ آرزو؟ امیدواری؟ فقط خوب شود لطفن..
هق هق میکرد پشت تلفن. میگفت: دنیا خواهرم داره پر پر میشه. چند روزه چشمهاش رو باز نکرده..
چه میگفتم؟ چه میشد گفت؟
گفت: تو رو خدا دعا کن براش
گفتم: نگران نباش. زود خوب میشه و برمیگرده خونه. گفتم: قوی باش دختر! گفتم: ...
چرت میگفتم. خودم هم میدانستم. شوکه بودم. فکر کردم چه راحت می شود مرد ! چقدر مفت و الکی..
این روزها فقط به فکر این بودم حالا که نشد در جشن عروسیاش شرکت کنم. زودتر برویم خانهاش و شاید کمی از دلخوری دوستم کم شود.. حالا پشت تلفن فقط صدایی خفه و پر از اشک بود.
میفهمم چه میکشد حالا وقتی تصور ناخوشی خواهرم، تبدارم میکند..
دعا؟ آرزو؟ امیدواری؟ فقط خوب شود لطفن..
4 comments:
لطفن... خدای مهربان
دردناک بود
سخته شنیدن و دیدن همچین اتفاقایی... مخصوصاً برای یکی از دوستان عزیز...
خوب شو خواهشا :(
:(