دیشب اساماس فرستادم بداند به یادش هستم و منتظر خبرهای خوب. که انشالا بیماری رخت میبندد و فریده دوباره چشمهایش را باز میکند.. و پر از خیال ِ باطل از شفا و امید..
امروز خواهرم زنگ زد حال ِ خواهرش را بپرسد.
خواهرش برای ابد زیر خاک خفته بود..
Monday, August 30, 2010
به همین سادگی
Posted by
Donya
at
8/30/2010
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
3 comments:
صبر ، صبر، صبر
:(((((((((((((((((
زندگی به همین مزخرفی ست