آخیش.. خیلی بهتر از اون چیزی که تصور می کردیم، اجرا کردن. به خانوم پ می گم یه چند بار دیگه تمرین کنن درست می شه :دی
دختر کوچولوی خانوم ک تا منو دیده، می گه خاله درنا خمیر بازی* می کنیم امروز؟!
* منظورش گل بازی بوده! منو با گل و کلاس سفالگری می شناسه..
Tuesday, October 9, 2007
Posted by Donya at 10/09/2007
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
2 comments:
:-P
ما که برگشتیم ... حالا باید سفالگری رو بهمون یاد بدینا :دی
دنیا جان!
هرازگاهی به اون یکی بلاگت سر می زدم!خوشحالم که اومدم!
نثرت رو خیلی دوست دارم و خوشحالم که خوب اجرا شده!