Monday, October 15, 2007

من یه روح سرگردانم! اعتراضی هست؟

می دونستم می شه وبلاگ را خصوصی کرد ولی خب از کشف دیشبم خشنودم که ماسو را فقط خودم رویت می کردم و بی خیال حذفش شدم..
الان حالم بهتره! هر بلایی هم که دلم بخواد سر نوشته هام میارم! قرار نبود "تو" اینجا را بخونی.. شاید یکی از دلایل ِ مهم ِ داشتن ِ اینجا همین بود و هیچ وقت هم فکر نمی کردم با یه سرچ ساده به اینجا برسی. ولی حالا که شده و مهم هم نیست. هر اراجیفی که دلم بخواهد خواهم نوشت و هر وقت هم بخوام با یه کلیک ساده حذفش می کنم.
و برام اصلن مهم نیست چی درباره ام فکر می کنی که یه دختر کوچولوی خودخواه و لجباز و بد و بدجنس و بی فکر اسیر در مردابی که خودم درست کردم باشم یا خیلی بدتر از اینا..
فقط دلم نمی خواد یکی مدام دنبالم راه بیفته و بزنه تو سرم و یادآوری کنه که یه نظمی به زندگیت بده و اینهمه سرگردان نباش و به خودت رحم کن!
خوشم نمی یاد کسی خودش را به زور وصل کنه به زندگی درهم و روح آشفته و سرگردان من و مدام غر بزنه و شکایت کنه که منو بازیچه ی خودت کردی و روح منو خرد کردی و اهمیت نمی دی و له شدم و چیزی ازم نمونده و ...
شما که مطمئنی این ره که می روم از یه جایی بدتر از ترکستان سر درمیاره، دنبالم راه نیفت و مدام سرزنشم نکن و هر چه بر سرت اومده را به پای من ننویس!
هیچ دلیلی هم برای من مسخره تر از دوست داشتن نیست! همونطور که تو حرفهای منو نمی فهمی، منم اینو نمی فهمم. پس تکرار نکن اینو!