Monday, October 15, 2007

خوبی حرف زدن با آنی اینه که به هیجان میای و انگار ذوق و شوق کتاب خوندن و دربارش حرف زدن بیدار می شه. حس می کنی که باید بیشتر ببینی و بخونی تا مصاحب خوبی براش باشی و حرف های جدیدتری که باید برای هم بگید و بشنوی.
وقتی این دختر از کتاب و فیلم حرف می زنه انگار فقط می شی گوش تا با اون لحن و فراز و فرودهای خاص خودش و گفتار شمرده و روشنش حرف بزنه و تعریف کنه.
نویسنده های جدید، کتابهای جدید و حتی کتابهایی که هر دو خوندیم و می شه دربارش حرف زد. و عادت های مشترک و کلی سلایق و علایق مشترک..

جمعه که به اصرار منا همراهش شدم تا بریم کتابفروشی و طبق معمول هفته های گذشته بپرسه جلد دوم کتاب ِ آخر هری پاتر اومده یا نه و از قضا اومده بود و خیال خواهرمان راحت شد!! با هم رفتیم یه کتابفروشی دیگه که همون نزدیکی بود و آخرین بار چند سال پیش رفته بودم اینجا.
تا جایی که یادم بود اون موقع هیچ کتاب جدیدی نداشت. فقط یه فیلمنامه از ناصر تقوایی خریدم، اونم شاید بیشتر به این دلیل که دست خالی بیرون نیام!
ولی اینبار کلی هیجان زده شدم! و دو تا کتاب هم خریدم.

امروز به آنی هم کشف جدیدم را اطلاع دادم. چون هر دو سرخورده شده بودیم از کتابفروشی که قبلنا مشتری اش بودیم و دیگه یه کتاب خوب هم توش پیدا نمی شه!
قرار شد یه روز با هم بریم خرید.

پ.ن: ماکان جان مرسی از پیشنهادت. بادبادک باز را خیلی وقت پیش خوندم و خوبی خدا را هم اوایل امسال.

1 comments:

Anonymous said...

=P~
فقط هری پاتر و ارباب حلقه ها ... رمان و رمانتیک بازی هنوز به ما نیومده :دیییی