Saturday, April 3, 2010

13

بیدارباش صبح با صدای مهمان‌ها و آدم‌هایی که کم کم از راه رسیدند
رقص و بالا پایین پریدن‌ها توی خانه. معاشرت از روی بالکن با همسایه‌ها از طریق سوت و دست و قر تا وقت نهار
برای اولین بار بود اکثر همسایه‌ها حضور داشتند حتا یکی، دو تا از خانواده‌هایی که از زمان ساخت ویلاها خبری ازشان نبود
 ادامه‌ی قر و قمبیل‌ها توی کوچه تا وقت چای بعدازظهر
چای و شیرینی و شکلات و ای قشنگ‌تر از پریا
همسایه‌‌ی روبرویی هی پیغام و داد و هوار و تا خانه‌ی ما آمدن که جمع کنید بیایید مهمانی پیش ما و تجمع در و همسایه - همه از دوستان بابا هستن و آشنایان قدیمی -  در خانه‌ی آقای شین
نیم ساعتی مهمانی و ترک آن‌جا به علت سیستم صوتی نامناسب. برگشت به خانه و سیه چومه تی قشنگی والا جای حرف نره و عضب لاکوی
و کوچ تعدادی از همسایه‌ها به خانه‌ی ما و ادامه‌ی رقص و آواز
غروب و کمی پیاده‌روی و مراسم سبزه گره‌زنی
خانه و آواز و رقص و سوت و دست.. و ما که پایداریم همچنان !
شام زودهنگام و مهمان‌هایی که کم کم رفتند. جمع و جور کردن و بستن کوله‌ها و شال و کلاه کردن و برگشت به خانه..

5 comments:

Samira said...

chetori Donya jooonam... mibinam ke raftin oooonja ke kheili khoshgele va man esmesh yadam nist va vaghti man didamesh hanooz nime tamam bood! be hameye khanevade kheili salam beresooooooon... delam baraye hamatoon tang shode

Anonymous said...

سال دگر...
با خوبی وخوشی شونصد برابر

عسل said...

اون من بودم!

rouhollah said...

سال خوب و خوشی داشته باشی دوستم:)

Anonymous said...

این همه شادی اونم توی یه روز :) خوش به حالت یه عالمه :)
این همه آواز و رقص و شادی و دور هم بودن با همسایه ها و دوست و آشنا حتما یه حال خوبی داره.
کاش این در شدن سیزده اونم با این اوصاف، پیش زمینه ی شروع یه سال خوب و عالی باشه برات