Thursday, April 29, 2010

زنگ زدند. از این سوال‌های چه کسی با ما می‌تواند کار داشته باشد آمد به زبانم! با موهای خیس و حوله به دست در را باز کردم. خانم همسایه‌ بود. گفت: دیدم هوا بارونی و سرده احتمالن بیرون نرفتید..
و نان داغ را داد دستم.

2 comments:

درجیک said...

آخر حال...

Anonymous said...

چی بهتر از این میتونه باشه :) به به ! خدا همسایه برسونه