دیروز تلفن به ناگاه قطع شد بدون رویت هیچ قبضی که محض پیشگیری پرداخت کنیم. قرار شد صبح بروم مخابرات، فکر کردم میشود قبض را گرفت و بانک هم همان حوالی ست برای پرداخت و دوباره هم بروم امورمشترکین محض وصل کردن تلفن!
رفتم امورمشترکین، گفت اینجا فقط تلفن وصل میکنیم، برای گرفتن قبض باید بروی یک خیابان آنورتر.. یکی از این دفاتر پستی همه کاره پیدا کردم و به خانوم خستهای که پشت میز نشسته بود گفتم برای گرفتن قبض تلفن ثابت آمدهام. زن اشارهای به روبرو کرد. دستش را به سمت پیشانیاش برد و سرش را گذاشت روی میز. برگشتم به جهتی که زن اشاره کرده بود، قسمت فروش موبایل بود. برگشتم بپرسم اینجا یعنی؟ اینجا که موبایل فروشیست بیشتر ولی پیشانی زن چسبیده بود به میز و دستش را حلقه کرده بود روی سرش.. با شک و تردید رفتم سراغ آقای موبایل فروش و برایم قبض تلفن صادر کرد. قبض را گرفتم دستم و دنبال بانکی همان حوالی.. جلوی خودپرداز بانک صف بود. سرک کشیدم داخل بانک، پرنده پر نمیزد. خوشحال و خندان قبض را گذاشتم روی پیشخوان. خانم بانکی گفت باید بروی امور مشترکین ما قبض تحویل نمیگیریم. پرسیدم کجا؟ آدرس داد کنار داروخانه..
از این طرف میدان به آن طرف رفتم.. از این دفاتر همه کاره بود که از خدمات پستی و دریافت قبوض و صدور قبض و کافینت داشت تا فروش موبایل و تعمیرات! از خانومی که در صف بود پرسیدم قبض تلفن را باید اینجا پرداخت کرد؟ گفت آره و قبض را از دستم گرفت و گذاشت توی نوبت..
کمی ایستادم و به این فکر بودم راه حل بهتری پیدا کنم.. دوباره از خانومی که در صف بود خواستم قبض را بدهد تا بروم.. خیابان را طی کردم به امید یافتن یکی از این عابربانکهای خلوت و بدون صف.
در کمال تعجب هم خودپرداز سالم بود، هم آدمی دور و برش پیدا نمیشد. شناسه پرداخت و اطلاعات روی قبض را وارد کردم با شادی در دل که بلاخره موفق شدم و چه راحت بود و خوب و عالی..
روی صفحه شناسه پرداخت و شمارهی قبض و مبلغ آمد که اگر درست ست تایید کنید جهت مرحلهی نهایی و پرداخت! و رقم سیونه هزار و اندی را نشان میداد. دوباره چک کردم درست بود. همهی عددها با روی قبض همخوانی میکرد ولی تا جایی که یادم بود وقتی من قبض گرفتم 4هزارتومان بود نه 39هزار تومان! چرا یهو زیاد شد اینهمه؟
واضح و مبرهن بود که این قبض تلفن من نبود و اسم صاحب خط و شمارهی تلفن هم فرق میکرد! کلید انصراف را فشردم و دوباره برگشتم سمت امورمشترکین. یکی در صف دنبال قبض تلفنش میگشت! عذرخواهی کردم و قبض را پس دادم و قبض خودم را پیدا کردم.. چند نفر مانده بود.. دیگر نای رفت و آمد نداشتم. ایستادم در انتظار
رفتم امورمشترکین، گفت اینجا فقط تلفن وصل میکنیم، برای گرفتن قبض باید بروی یک خیابان آنورتر.. یکی از این دفاتر پستی همه کاره پیدا کردم و به خانوم خستهای که پشت میز نشسته بود گفتم برای گرفتن قبض تلفن ثابت آمدهام. زن اشارهای به روبرو کرد. دستش را به سمت پیشانیاش برد و سرش را گذاشت روی میز. برگشتم به جهتی که زن اشاره کرده بود، قسمت فروش موبایل بود. برگشتم بپرسم اینجا یعنی؟ اینجا که موبایل فروشیست بیشتر ولی پیشانی زن چسبیده بود به میز و دستش را حلقه کرده بود روی سرش.. با شک و تردید رفتم سراغ آقای موبایل فروش و برایم قبض تلفن صادر کرد. قبض را گرفتم دستم و دنبال بانکی همان حوالی.. جلوی خودپرداز بانک صف بود. سرک کشیدم داخل بانک، پرنده پر نمیزد. خوشحال و خندان قبض را گذاشتم روی پیشخوان. خانم بانکی گفت باید بروی امور مشترکین ما قبض تحویل نمیگیریم. پرسیدم کجا؟ آدرس داد کنار داروخانه..
از این طرف میدان به آن طرف رفتم.. از این دفاتر همه کاره بود که از خدمات پستی و دریافت قبوض و صدور قبض و کافینت داشت تا فروش موبایل و تعمیرات! از خانومی که در صف بود پرسیدم قبض تلفن را باید اینجا پرداخت کرد؟ گفت آره و قبض را از دستم گرفت و گذاشت توی نوبت..
کمی ایستادم و به این فکر بودم راه حل بهتری پیدا کنم.. دوباره از خانومی که در صف بود خواستم قبض را بدهد تا بروم.. خیابان را طی کردم به امید یافتن یکی از این عابربانکهای خلوت و بدون صف.
در کمال تعجب هم خودپرداز سالم بود، هم آدمی دور و برش پیدا نمیشد. شناسه پرداخت و اطلاعات روی قبض را وارد کردم با شادی در دل که بلاخره موفق شدم و چه راحت بود و خوب و عالی..
روی صفحه شناسه پرداخت و شمارهی قبض و مبلغ آمد که اگر درست ست تایید کنید جهت مرحلهی نهایی و پرداخت! و رقم سیونه هزار و اندی را نشان میداد. دوباره چک کردم درست بود. همهی عددها با روی قبض همخوانی میکرد ولی تا جایی که یادم بود وقتی من قبض گرفتم 4هزارتومان بود نه 39هزار تومان! چرا یهو زیاد شد اینهمه؟
واضح و مبرهن بود که این قبض تلفن من نبود و اسم صاحب خط و شمارهی تلفن هم فرق میکرد! کلید انصراف را فشردم و دوباره برگشتم سمت امورمشترکین. یکی در صف دنبال قبض تلفنش میگشت! عذرخواهی کردم و قبض را پس دادم و قبض خودم را پیدا کردم.. چند نفر مانده بود.. دیگر نای رفت و آمد نداشتم. ایستادم در انتظار
1 comments:
ببخشید انقدر دیر اومدم...
فقط می خوام بگم می فهممت.
مواظب خودت باش