من دلم نمی خواد اینجا بشه "هذیان های یک ذهن بیمار" .. " هذیان های یک خواب زده" شاید بهتر باشه!
ماسو یعنی روشنایی ماه
-
اینجا جایی برای نوشتن، نوشتن و نوشتن
برای حرف‌های خودم با خودم
-
اینجا جایی برای نوشتن، نوشتن و نوشتن
برای حرف‌های خودم با خودم
Link Dump
Blog Archive
-
▼
2007
(190)
-
▼
November
(50)
- هیجان زدگی
- دوشنبه مهدی را دیدم.. با لبخند و خوشرویی سلام کرد ...
- ممنوعه
- برگه ها را پرت می کنه روی تخت.. گیج و بین خواب و ب...
- من او
- سکوت لطفن
- جخ
- نمی دونم
- معارفه
- حالا که فکر می کنم... اول راهنمایی بودیم، من و ریح...
- می گم من این آقاهه را دیدم. همون موقع جلوی مدرسه ی...
- نمی دونم چرا من استرس دارم!تو دلم تازه شروع کردن ب...
- بارون می یاد جیلینگ جیرینگ! می خواستم امروز برم عک...
- امروز با مهسا رفتم خرید.. خسته ام و حوصله ی غر زدن...
- من اصلن قصد خرید نداشتم. فقط یه عکاسی باید می رفتم...
- می گه من اصلن یادم نمیاد چی گفتم که اینجوری شد؟!با...
- بی خیال من شوباشه؟
- مغزم احساس تعطیلی می کنه! هیچ ربطی هم به این نداره...
- می گه فحش بده اگه راحت می شی.. با سگت هم این رفتار...
- حالا که پرچم سفید افراشته ام
- مهمونمون آخر دیروز طاقتش تمام شد فکر کنم و پرسید: ...
- من دلم نمی خواد اینجا بشه "هذیان های یک ذهن بیمار"...
- هوس چای کردم. یه لیوان ِ بزرگ چای ِ داغ با دو قاشق...
- خب من دلم می خواد ................نه!دلم هیچی نمی ...
- این روزها عادت کردم به پیاده روی های تقریبن هر روز...
- تجربه های مشترک
- همیشه پیش از شروع کلاس شهریه باید پرداخت بشه تا شم...
- وقتی اعصاب ندارید و حالتون خوش نیست.. شعرهای کودکی...
- تجربه 2
- می پرسه: دلتنگ نمی شی؟می گم: عشقی که به نفرت برسه....
- شعر کودکی
- من می دونم گیجم کمی! - فقط کمی - ولی گاهی به بقیه ...
- زن با غم و حسرت به پسرک نگاه می کرد. فکر می کردی ه...
- دلم می خواد معلم ِ پسرکوچولویی باشم که امروز اومد ...
- نرسیدی هنوز؟
- دستهام آبی شده..پ.ن: یکی از بچه ها رنگ آبی گواش را...
- دیشب از درد چشم خوابم نمی برد. چشم راستم را نه می ...
- ....
- مژده .. مژده
- مفنامیک اسید ها هم دیگه اثری نداره.. معلوم نیست چی...
- :D
- دنیای حال ندار
- می گم بهتره اول به این موضوع فکر کنی که می خوای از...
- امروز به جای شیما رفتم سر کلاس نقاشی. و فردا و چها...
- خسته شدم!!بعد از یک ساعت و نیم عصب کشی که تمام بدن...
- باورم نشده هنوز
- حکایت وارونگی
- نرسیده به قزوین
- خواهر متأهل نازنینم قبلن چون کم تماس می گرفت و حضو...
- فعلن که به خیر گذشت
-
▼
November
(50)
![[Powered by Blogger]](http://buttons.blogger.com/bloggerbutton1.gif){kind=small}
0 comments: