Wednesday, November 28, 2007

دوشنبه مهدی را دیدم.. با لبخند و خوشرویی سلام کرد و دوباره شروع کرد به حرف زدن.
میرم سمت مربی و می گم خوب معرکه گرفته و داره با هیجان داستان تعریف می کنه برای دخترا.. مربی می خنده و می گه مادرش می گفت رفتارش تو مدرسه هم خیلی خوب شده. مادرش به مدیر مدرسه گفته که اینجا همه ازش راضی هستن و مدیر هم قبول کرده.
می گم انقدر شخصیت بچه را خرد کرده بودن که طفلک حق داشت رفتار خوبی تو مدرسه نداشته باشه.
مربی می گه آره، وقتی شاگرد اول کلاس را به خاطر شیطنت جلوی اونهمه بچه مجبور کنی روی زمین بشینه تمام ساعت کلاس، خب واکنش نشون می ده. از وقتی اومده اینجا بهش توجه شده، کسی مسخره اش نکرده و سرزنش نشده، رفتار خوبی هم با همه داره.

2 comments:

Anonymous said...

دمش گرم .. از حالا داره رو مخ دخترا کار می کنه :دی

Anonymous said...

از همین حالا شروع کرده؟؟