Saturday, January 1, 2011

سه روایت ×

می‌گوید: همه که مثل دنیا لپ‌تاپ ندارن!
جلسه‌ی چندم کلاس نقشه‌کشی‌ ست - دو ترم پیش -. جز جلسه‌ی اول که استاد گفته بود آن‌هایی که لپ‌تاپ دارند همراه بیاورند، لپ‌تاپم مثل اکثر روزها خانه بود. عادت نداشتم بی جهت بار ِ سنگینی به دوش بکشم آن‌هم وقتی باتری خراب ِ لپ‌تاپم همیشه به برق نیازمندش می‌کرد و همه‌ی فیش‌های برق، لبالب از سیم و جایی برای فیش اضافه نبود.
می‌گوید: همه که مثل دنیا لپ‌تاپ ندارن!
ش، ت و ف مثل همیشه پشت لپ‌تاپ‌هایشان نشسته‌اند و من پشت ِ یکی از سیستم‌های کارگاه کامپیوتر. هربار که استاد مشق ِ تازه‌ای می‌دهد و یا نیاز به تمرین ِ بیشتر ست این جمله را با صدای بلند در کارگاه می‌گوید و مثل پتک بر سرم فرود می‌آورد.

رولیف با خطوط کج و بریدگی‌های نامرتب را گذاشته جلویش و از استاد خواهش می‌کند فرصت دوباره‌ای بدهد. می‌گوید: بچه‌های گروه دیگه اومدن بریدن، همش خراب شد.
بار ِ چندم ست که از صبح این را می‌گوید و هیچ نمی‌گویم.
می‌پرسم: گروه دیگه یعنی کیا؟ من و ‌هم‌خانه و س؟ من نزدیک این یونولیت هم اومدم؟
می گوید: نه
می‌پرسم: هم‌خانه یا س چیزی برید از این؟
می‌گوید: نه
می‌گویم: خب.. پس چرا هی می‌گی گروه ِ دیگه اومد کارت را خراب کرد؟ ما که نبودیم..
می‌گوید: نه! منظورم شما نبودید..

می‌پرسم: امروز کلاس ِ دیدن تحلیل چیزی گفت؟ مشق داریم؟ کاری نگفت انجام بدیم؟
دوشنبه ظهر ست و فقط دو، سه ساعت از کلاس گذشته.. مکث می‌کند و می‌گوید: نه.. چیز ِ خاصی نگفت. مثل همیشه!
شنبه ساعت 8صبح با هم‌خانه وارد کارگاه می‌شویم. تا ‌هم‌خانه را می‌بیند بدون هیچ مقدمه‌ای به هم‌خانه می‌گوید: راستی دوشنبه نبودی استاد گفت طرح بزنیم برای نمایشنامه گوریل پشمالو!

در هر حال من همیشه سرم به کار خودم گرم ست بی هیچ تنش و کمترین حرف ِ تحریک کننده‌‌ای اما لحظه‌ای که می‌شوم مثال، می‌شوم مقصر، می‌شوم رقیبی که باید از میدان به‌در شود، قسمت ِ اعجاب انگیز و نقطه‌ی تاریک ِ این فرد برای من ست و پاسخی برای این رفتار پیدا نمی‌کنم.

× مشق ِ پایان ترم ست که دیشب نوشته‌م. استاد گفته بود در مورد یکی از هم‌کلاسی‌ها که خودش هم می‌شناسد بنویسیم و قربان صدقه‌ی هم نرویم! دلایلی که روی مخ ست یا خوشمان نمی‌آید ازش را بنویسیم. سختم بود نوشتن از کسی که استاد هم می‌شناسد و فکر کردم خیلی خاله‌زنک بازی ست که هی بدی‌ها را ردیف کنی و تهش بنویسی در مورد فلانی نوشتم! مثل ِ زیرآب زنی یا صفحه گذاشتن پشت سر کسی می‌شود و بدم آمد.. ولی باید می‌نوشتم و سعی کردم صادقانه روایت کنم بدون قضاوت.

1 comments:

حبیب said...

جالب بود. به نظر عادلانه ومنصفانه بود . چه مشق های جالبی دارید ها