Thursday, November 29, 2007

هیجان زدگی

می پرسه آخرین بار چه شکلی بودم؟ ابروهام تتو بود؟
می گم کی دیدمت آخرین بار؟ مکث می کنم و تو ذهنم دنبال زمانش می گردم.
می پرسه موهام مش داشت؟
می گم نه! عکسش را دیدم.. آها! خب دیوونه موقع دفاعیه دیدمت دیگه، اوایل شهریور. و تو ذهنم مرور می کنم آخرین دیدارمون را و لبخند می شینه رو لبام. می گم موهات سرمه ای بود و مثل همیشه تتو بود ابروت. و با خودم می گم مثل تمام این دو سال.
می گه الان موهام مشکیه.. مکث می کنه و می گم خب؟
می گه جلوش چتری کوتاه شده. و با هیجان ادامه می ده ابروهام هم ابروهای خودمه..

می گم خانم قرار نبود سالی یه بار تشریف بیاری. پارسال آذر ماه اومدی و امسال هم آذر ؟! می گه جدن؟ و می خنده..

می گه به شرطی که من اومدم، شما هم بیاین ها! می گم از الان چونه نزن! فعلن پاشو بیا..

صبح تا چشمام را باز می کنم sms می فرستم تا مطمئن شم. می گه تا 4 و نیم کلاس داره و بعدش حرکت می کنه.

هیجان زده ام..

برای ثبت در تاریخ: دیشب ساعت 12 خوابیدم. دینا با تعجب بالای سرم ایستاده بود و می گفت دنیا تو داری می خوابی؟! واقعن داری می خوابی؟ درست می بینم؟! جوابش را ندادم و گفت لابد پارت اوله!
ولی من تا نزدیکای صبح راحت خوابیدم. تا قبل از اینکه از صدای بارون بیدار شم..

پ.ن: زنگ زد که کلاسش را تعطیل کرده و حرکت کرده! خوبه که 12 شب قرار نیست برسه!

5 comments:

Anonymous said...

پس شما جز جغدایی هستین که شبا بیدار میمونن .. :دی
ابرو تتو چه مدلیه دیگه ... زمان ما این چیزا نبود که :دیی

Anonymous said...

جالبه پس همه ی جوونا دیر میخوابند!

Anonymous said...

منم ابرو تتو ندیدم تا حالا!!!!!!

Anonymous said...

منم دیدن و بودن با دوستام برام جزو هیجانات انکار ناپذیره زندگیمه! خانوم محترم شما الان حسادت منو شدیدا خاروندی و دلم برای دوستام تنگ شد!!! آخه نمی گی بچه ی مردم که کلی وقته دوستاشو ندیده ازینجا رد می شه و اینجارو می خونه و دلش برای دوستاش تنگ می شه؟؟؟ شما جوابگویی در قبال این قشر محروم جامعه که از دوستاش دوره!!

Anonymous said...

entezaret be sar resid?