Sunday, November 25, 2007

من او

اصلن به تاریخ های درهم این کتاب فکر نکردم که درسته یا نه. به من چه؟ گیرم که تمام آدمهای مرده ی کتاب هم زنده بشن و اصلن سن آدمهای زنده اش هم درست نباشد.. بهش فکر نمی کنم!
اگر یک کاغذ گذاشته بودم جلوی خودم تا الان کلی تناقضات ِ مکتوب داشتم که نویسنده فکر کرده من خرم یا اون خره یا شخص ثالث؟!
باید از خواندن همون مجموعه داستان کوتاه – کتابی که خوندنش به اتمام هم نرسید- می فهمیدم این نثر را دوست ندارم حتی اگه آنی پیشنهاد کنه خوندنش را..

خواستم چند نمونه ذکر کنم ولی بی خیال شدم. نظرات متفاوته، چاپ سیزدهم کتابی دستم بود که از چند نفر تعریفش را بسیار شنیده بودم و آنی هم پیشنهاد کرده بود بخونم.
من دوستش نداشتم ولی.

* من او؛ رضا امیر خانی؛ سوره مهر؛ چاپ سیزدهم، بهمن ماه 1385

3 comments:

Anonymous said...

خیلی وقته پیش اونو خوندم؛ شاید 8 یا 9 سال قبل! فکر کنم چاپ اول یا دومش بود که خوندم! اون موقع خوشم اومده بود! نمی دونم اگه الان بخونم چطور؟!

Anonymous said...

ماکان جان همونطور که نوشتم این فقط نظر من بود. من از خیلی ها شنیده بودم که کتاب خوبیه و شاید تعدد چاپش هم همین را تایید کنه.
خانم آنی عزیزم هم از مدرسین حوزه ی ادبیات هست و خودش شاعر و نویسنده ست و امیر خانی از نویسنده های مورد تاییدش هست.
فقط در این مورد نظراتمون یکی نبوده.
شاید هنوز هم شما کتاب را بپسندی ولی ارتباط خوبی باهاش برقرار نکردم.

Anonymous said...

دنیا جونم ... کتابی ست که عاشقونه می خونمش .. صبح هم که نوشتی مطمین بودم من او را می خوانی .. ولی چیزی نگفتم ... من عاشقشم .. عاشق ... یعنی جزو کتابهایی است که مزه اش عین همان قرمه ای که در چربی خودش بپزند چهل سال بوش در دماغت می مونه ...

زیبا بود .. زیبا ... امیدوارم دفعه بعد که بخوانی بیشتر خوشت بیاد ... می بوسمت هزار تا