پنجشنبه که رسیدم خانه مست شدم از هوای خنک و باران و صدای شرشر یک ریز و رعدبرق نیمه شب.. صبح آفتاب بود و گرما ولی اهمیتی نداشت.. باران شب قبل هنوز خیسی اش را در وجودمان باقی گذاشته بود..
ولی این ابرهای باران زا انگار رد شده اند از روی خانه مان.. گرم ست. خیلی گرم
Sunday, September 14, 2008
Posted by Donya at 9/14/2008
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
0 comments: