Friday, September 26, 2008

می سپارم به آب

تو فکر کن نوشته های اینجا لحظه های من ست که روی آخرین تکه ی کاغذ - کاغذهایی که تمام نمی شوند- می نویسم و لوله می کنم داخل بطری؛ سرش را با چوب پنبه ای محکم می کنم و می سپارم به آب..

شاید در دوردست.. شاید ته این اقیانوس بی انتها کسی درب این بطری را باز کرد.. شاید هم دفن شد تا ابد. چه فرقی می کند؟

خودم را غرق می کنم در بی خبری مطلق