تو فکر کن نوشته های اینجا لحظه های من ست که روی آخرین تکه ی کاغذ - کاغذهایی که تمام نمی شوند- می نویسم و لوله می کنم داخل بطری؛ سرش را با چوب پنبه ای محکم می کنم و می سپارم به آب..
شاید در دوردست.. شاید ته این اقیانوس بی انتها کسی درب این بطری را باز کرد.. شاید هم دفن شد تا ابد. چه فرقی می کند؟
خودم را غرق می کنم در بی خبری مطلق
Friday, September 26, 2008
می سپارم به آب
Posted by Donya at 9/26/2008