اصلن هیچی هیچی هیچی.. ولی چه کسی دیگر می خواهد انگشتهایش را قرض دهد تا بشماری دوست داشتنش را؟
ماسو یعنی روشنایی ماه
-
این‌جا جایی برای نوشتن، نوشتن و نوشتن
برای حرف‌های خودم با خودم
-
این‌جا جایی برای نوشتن، نوشتن و نوشتن
برای حرف‌های خودم با خودم
Link Dump
Blog Archive
-
▼
2008
(504)
-
▼
December
(29)
- عمیقن این روزها مزخرف می گم. می دونم! بازی با کلما...
- روزهای دلگیری ست
- می گفت مادربزرگش تعجب کرده از این جمع های خانوادگی...
- یکشنبه - روز فرندفیدی
- شنبه - روز حرف‌های قدیمی
- جمعه - روز اقوام قدیمی
- باید قورتش دهم
- تجسم اینکه من محکم جلوی دهانم را گرفته باشم مبادا ...
- این لحظه ها گاهی حس می کنم اگر دهانم را باز کنم ام...
- من دو، سه روز پیش به این نتیجه رسیدم خورشت کرفس یه...
- موقع برگشت نه باران عذاب آور بود و نه جاده ای که ر...
- به چند نفر زنگ زدم گفتند که گفته اند حتمن کلاسهای ...
- :)
- لاشخورها بوی خون به مشامشان رسیده
- سعی می کنم بخندم
- نکن
- SĦ∂nBe ..1SĦ∂nBe
- آمادگی یا همان پیش از دبستانی! که می رفتم یک پیش د...
- اصلن هیچی هیچی هیچی.. ولی چه کسی دیگر می خواهد انگ...
- یکی از خوشبختی های هستی این ست که می توان خندید! د...
- انگار اعضای خانواده یک جورایی وظیفه ی خود می دانند...
- دیشب خواب دیدم مامانی - مادر مادرم- مرده ! چهره ی ...
- امروز 3 تا از کتابهایم را پس گرفتم! حالا مانده کتا...
- مثل برق گرفته ها می پرم از جایم. اولین روسری که دم...
- باز جمع چهارنفرمان و شادی و خوشحالی در یک شبی که و...
- با خودم
- غرغرانه
- هنوز در رختخواب غلت می زنم و به سر و صداهای بیرون ...
- از صبح که آمده ام دانشگاه انگار روی پیشانی ام، صور...
-
▼
December
(29)
![[Powered by Blogger]](http://buttons.blogger.com/bloggerbutton1.gif){kind=small}
