Friday, December 19, 2008

باید قورتش دهم

قلبم مثل ماهی خیس و لغزنده ست.. توی دهانم بالا و پایین می رود و بال بال می زند! مثل ماهی که یکباره از آب روی خشکی افتاده و مرگ به جست و خیز وادارش کرده باشد ..

لبهایم را محکم روی هم می فشارم تا مبادا با یک جست بیرون بپرد. گونه هایم باد می کند و صورتم مثل بادکنکی می شود که کودک بازیگوشی لازم دارد تا دستهای کوچکش را به گونه هایم فشار دهد تا حجم خون و قلبم بیرون بپرد..

فکر می کنم قلبم باید از دهانم برود بیرون! شاید خلاص شود و خلاص شوم و راحتی ارمغانش باشد.. بعد جای خالی درون سینه ام را با چه پر کنم؟ یک گلوله پنبه جوابگو خواهد بود؟

1 comments:

Anonymous said...

vaghti injoori minevisi,,injoori ke maloome delet too che halye va mikhay ye kari koni ya hich kari nakoni... injoor vaghta nemidoonam chi mishe behet goft.. injoor vaghta ke midonam negahet amigh mishe va labat mosamam va delet ham oon dakhel dare bal bal mizane.. ke shayad hishki ham nafahme ke injoorye... ke man migam dahanet ro baz nakon chon mahye delet ro heyfe kasi bebine...