Tuesday, June 29, 2010

صبحانه در دیلمان، نهار لاهیجان، بعدازظهر در آمل، شام در چالوس و رسیدن به رختخوابی در شهسوار..
بیشتر از 12 ساعت زندگی در ماشین و گذر از ترافیک ِ یکی، دوساعته کمربندی چالوس و ترافیک شهرها و شلوغی جاده‌ها یعنی روزی که گذشت با تنی خسته و جانی که نایی برایش نمانده بود. 24 ساعت باقیمانده تا 3 تا امتحان هم‌زمان و سلام تعطیلات!
ساعت که تند گذشت و 12 ساعت باقیمانده به امتحان با شقایق شروع کردیم به درس خواندن میان خمیازه‌های گاه و بی‌گاه و رونویسی از جزوه از لحاظ بسته بودن مغازه‌های شهر و ممکن نبودن کپی..
ساعت 3صبح شال و کلاه کردن و دلت نخواهد برگردی خانه در این هوای خوب و شهر خلوتی که فقط نور تیرهای چراغ برق بهش جان می‌بخشیدند و رساندن جزوه‌ی دست‌نویس به هم‌کلاسی طفلکی دیگری..
کمی خواب و بیداری..
صبح به سرعت سر رسید و جلسه‌ی امتحان. حق انتخاب داری سر کدام شماره صندلی امتحانی‌ات بنشینی. در 3جای مختلف در این ساختمان 5طبقه. سوال‌ها را می‌شناسی و می‌دانی همه را خوانده‌ای، فقط ذهن یاری نمی‌کند. نوشته و ننوشته حوصله‌ی فشارآوردن به مغزت را نداری. برگه‌ی اولی را تحویل می‌دهی و خودت را معرفی می‌کنی به مسئول آموزش. برگه‌ی سوال و پاسخ امتحان دومی را می‌گیری و می‌گویند هرجا دوست داری بنشین. 5تا تیتر از صفحات کتاب سوال ست که حتا یادت هست زیر کدام کلمات خط کشیده‌ای ولی آن چند پاراگراف توضیح هر مبحث را در حد چند خط خلاصه می‌نگاری. باشد که استاد سخت‌گیری نفرماید و به چکیده‌ی مطالب راضی شود.
برگه‌ی دوم تحویل و برای بار سوم لیست می‌گذارند جلویت تا اسمت را پیدا کنی و مقابلش امضا بزنی محض حضور در جلسه. 5سوالی بعدی را هم می‌نویسی و می‌زنی بیرون. استاد چند بار تاکید کرده بعد از امتحان هیچ جایی نروی و با طراحی‌ها حضور بهم برسانیم. چند تا ایراد از کار و چندین تا سوال.. تو که می‌دانی کلمات را می‌بافی فقط و استاد که مهر تأیید می‌زند بر بافته‌های ذهن مغشوشت..

2 comments:

Anonymous said...

خسته نباااااشی و تعطیلات یه عالمه بهت خوش بگذره و خستگی این همه امتحان همزمان و پشت سر هم ازاون تن خسته در بیاد :)
تعطیلات مبارکت باشه

حبیب said...

من هم این ترم سه امتحان در یک روز رو تجربه کردم البته در ساعتهای مختلف... خسته نباشید